به بهانهي نخستين سالگرد حضور بهترين باباي دنيا در وبلاگستان!
از همون نخستين كامنتي كه در وبلاگ اروند، برايم نوشت؛ فهميدم كه با مخاطبي سر و كار دارم كه هر وبلاگنويسي آرزوي داشتنش را دارد! مخاطبي كه نميآيد كه بيايم و نميخواند كه بخوانم ...
و اين خيلي مهمه ...
به هر حال، آنقدر به او گفتم و گفتند تا سرانجام باور كرد كه ميتواند خود صاحب وبلاگ شود ؛ وبلاگي كه اينك پس از گذشت يك سال در بين شمار ۵۵ ميليوني وبلاگهاي ثبت شده در technorati، در رتبهي حدود سي هزار قرار گرفته است. آن هم وبلاگي كه نه از سياست در آن خبري هست، نه از خبرهاي داغ و نه از خط قرمزهاي مشهور جامعه! با اين وجود، باباي فردا چنان ساده و نرم و پراحساس و واقعي و دلنشين از يلدايش مينويسد كه خواه ناخواه خوانندگان وبلاگش چارهاي ندارند تا در برابر اين انسان شريف، اين پدر واقعي و اين همسر عاشق كلاه از سر بردارند.
براي همين است كه به همهي پدران امروز و فردا توصيه ميكنم تا به ملاقات كلبهي مجازي اما گرم باباي فردا برويد تا دريابيد كه خوشبختي ميتواند چقدر نزديك به ما باشد.