تا سال 1363، متجاوز از 5/1 ميليون هکتار از مساحت 12 ميليون هکتاری شن­زارِ کشور، تحت اجرای برنامه­های درختکاری و بذر­پاشی قرار گرفت که 500 هزار هکتار از آن با متوسط توليد زيست­شناختی (بيولوژيک) 200 کيلوگرم در هکتار (100 هزارتن در سال) مجدداً احياء شده و به مرحلة بهره­برداری رسيد، در حالي که متوسط توليد در  5/10 ميليون هکتار ديگر، حتی با وجود بارندگی مناسب، به 10 کيلوگرم در هکتار هم نمی­رسيد. يعنی توان توليد حدود 4 درصد از عرصه­های شن­زارِ کشور که مجدداً احياء شده بودند، تقريباً برابر بود با توان توليد 96 درصد ديگر بود. چنين دستاورد شايان توجهی آن هم در زيست­اقليمهای اغلب فراخشکی که سازمانهای جهانی مسئول، آنها را رسماً عاری از توان توليد ارزيابی ­کرده و محدودة اثر جريان بيابا­زايي را خارج از آن تصور می­کنند (UNEP، 1997)، سبب شد به رغم کاستيهای موجود، عمليات مزبور با حرکتی شتابناک­تر گسترش يابد. آنچه که در اين ميان توجه بيشتری را می­طلبد، تأکيد بر اين حقيقت است که ثمرات اجتماعی و فرهنگی طرحهای يادشده در اغلب مناطق به اجرا درآمده از جمله در خراسان، بسيار بيشتر از ارزشهای اقتصادی ذکر شده ناشی از افزايش توليد در منطقه است. چرا که اين طرحها توانستند ضريب مقاومت بوم­نشينانِ مناطق بيابانی را در برابر بی­آبی و خشکسالی افزايش داده و از درصد مهاجرت و نابودی روستاهای اطراف طرح بکاهند. همچنين از منظری ديگر، نفسِ انجام چنين اقداماتی در گسترة پهناوری از بيابانهای کشور که به نيروی انسانی قابل توجهی نياز داشته و عموماً نيز در فصل زمستان، يعنی اوقات بيکاری کشاورزان و دامداران محلی صورت می­گرفت، می­توانست ضمن کاهش بيکاری، بر درآمد سرانة آنان هم بيافزايد. از ديگر بازخوردهای مثبت اجرای طرحهای يادشده بايد به محافظت از اراضی کشاورزی، خطوط ارتباطی، کاهش گرد و غبار، تلطيف هوا، بهسازی محيط­زيست و نزول امراض ريوی اشاره کرد. مهمترين نواحی شاهد در اين مورد، بهبود چشمگير اقتصادی اجتماعی و پوشش طبيعی روستاهای ابوزيدآباد و علی­آباد در کاشان، امام­زاده آقا علی عباس در نطنز، اردستان در مرز اصفهان و يزد، خور و بيابانک، جندق و انارک در منطقة نائين و سرانجام، روستاهاي بردخون و شهنيا تا بادوله و لاور ساحلي (استان بوشهر) است (خلدبرين و همکاران، 1364، علوی­نژاد و همکاران، 1366 و عباسی و همکاران، 1381).