هر چند که به دليل شتاب بيش از حد اقداماتِ اجرايي، ممکن بود مشکلاتی نيز در برخی از مناطق بروز کند؛ نظير جنگل­کاری با گونة گز در چاه افضل يزد (کوير سياه­کوه) که با موفقيت کامل همراه نبود (در نظر نگرفتن عامل شوری، توان بوم­شناختی و سرمای شديد منطقه)؛ استفاده از خاکپوش (مالچ)های نفتی[1][1]، سبب بروز برخی مشکلات از قبيل افزايش آلودگی زيست­محيطی و کاهش حيات جانوری، افزايش ضريب هرزآب و کاهش بهره­مندی منطقه از ريزشهای اندک موجود را فراهم آورد (در ريگ­بلند کاشان و چند منطقة ديگر)؛ انبوهي بيش از حد جنگلکاريها و بوته­کاريها، به پژمردگی و زردی برخی از تاغکاريها بويژه در جنوب خراسان، يزد، کرمان و سمنان و يا کاهش منابع آبی منطقه انجاميد؛ برخی ديگر از مناطق جنگلکاری­شده به دليل ضعف کارهای ترويجی، مورد قلع و قمع روستانشينان (تأمين نياز گرمايشی) قرار گرفت و سرانجام آنکه کاشت بعضی از گونه­های گياهی وارداتی و غيربومی (مانند آتريپلکس در نواحی مرکزی و کهور پاکستانی در نواحی ساحلی جنوبی، بويژه در بلوچستان)، سبب کاهش يا از بين­رفتن گونه­های مرغوب منطقه را فراهم کرده و خود در نقش گياه مهاجم ظاهر شده يا احتمالاً شيوع امراض و آفتهای ناشناخته­ای را تسريع کرد. با اين وجود، در بسياری از نقاط ديگر نيز، آثار مثبت فراوانی برجای گذاشته و اغلب شناسه­های بيابان­زايی را (برهنگی خاک، مهاجرت، زوال تنوع زيستی، کاهش توليد سرزمين، هجوم ماسه­های روان، نابودی سازه­های زيربنايی و مراکز جمعيتی، فرسايش بادی و ...) با روندی کاهنده يا بازدارنده مواجه ساخت. به نحوی که اين اقدامات توانست نام ايران را در شمارِ يکی از 5 کشور ممتازِ جهان در امر تثبيت شن­های روان مطرح ساخته و حتی سبب دعوت از ايران برای دراختيارگذاردن تجربياتِ مفيد خويش به برخی از کشورهای منطقه مانند اردن، امارات متحدة عربی - ابوظبی (خلدبرين و همکاران، 1364) و پاره­ای از کشورهای آفريقايی نظير مصر شد (دفتر تثبيت شن و بيابان­زدايی، 1375).



 



[1] پيشينة نخستين عمليات مالچ­پاشی به سال 1347 در 900 هکتار از مناطق ماسه­ای مرادتپه و فتح­آباد بوئين زهرا می­رسد (دفتر تثبيت شن و بيابان­زدايي، 1375).