عنوان مقاله در روزنامه اعتماد ملي


ريگي از روي زمين برداريم
وزن بودن را احساس كنيم
                                        سهراب سپهري

      بيش از شش سال پيش، دست‌نوشته‌اي را در روزنامه‌ي همشهري (شماره 2202) به چاپ رساندم با عنوان: «چقدر وزن داريم؟» دست‌نوشته‌اي كه درصدد بود تا به مخاطبين پرشمار آن روز محبوب‌ترين روزنامه‌ي پايتخت يادآوري كند: در كجا ايستاده‌ايم و چرا قدر و منزلت خود را آنگونه كه بايسته و سزاوار است، درك نمي‌كنيم؟!
     امروز ... امّا پس از گذر رويدادهاي بزرگ و كوچك و اغلب تلخي كه در طول اين سال‌ها بر يگانه كره‌ي مسكون و ساكنانش رفته، از نسل‌كشي باورنكردني و شرم‌آور كيگالي گرفته تا كشتار بيش از 600 هزار نفر از شهروندان عراقي و از حمله‌ي انتحاري به برج‌هاي دوقلو در منهتن نيويورك گرفته تا ظهور بيماري‌هاي مرگ‌آفرين جديد (سارس، آنفولانزاي مرغي و ...) همه و همه نشانم مي‌دهند كه نه‌تنها ما بزرگ نشده‌ايم كه گويا با روندي حيرت‌انگيز بر خردنگري‌ها، تعصب‌ها و نابخردي‌هاي جاهلانه‌ي خويش افزوده و مي‌افزاييم و به مرگ این یگانه جایگاه زیست - کره زمین - نزدیک تر می شویم! دريافتي كه حيرت نگارنده و افسوس وي را در غالب نوشتار زير، آفريده است؛ نوشتاري كه به صورت همزمان در شماره‌ي امروز «اعتماد ملّي» نيز به چاپ رسيده است: 

      در جريان همايش بزرگ اتحاديه‌ي بين‌المللی اخترشناسان که در جولاي 2003 در سيدنی برگزار شد، سايمون درايور - سرپرست هيأت استراليايی شرکت‌کننده در آن گردهمايي - خبري كوتاه، امّا تأمل‌برانگيز را براي نخستين بار اعلام كرد! وي گفت: «براساس محاسبات انجام شده توسط اخترشناسان، شمار ستارگان قابل رصد به هفتاد هزار ميليون - ميليون - ميليون می‌رسد.» به گفته‌ي وی، اين رقم تنها شامل آن گروه از ستارگانی است که در برد تلسکوپ‌های موجود قرار دارند . رقمي كه براي تجسم بزرگي ناهمتايش، مي‌توان از گزارش دانشگاه ادينبورگ بريتانيا مدد گرفت! چرا كه آن دانشگاه اعلام داشته است: «تعداد ستارگان در جهان قابل رؤيت، 10 برابر تعداد ماسه‌ها و شن‌های سواحل و بيابان‌هاي زمين است (بريگز، 2003).» گمان نمي‌رود عددي كه شمارِ شن‌ها و ماسه‌هاي زمين را نشان مي‌دهد، براي بسياري از مردم قابل درك باشد، چه رسد به اينكه بخواهيم آن عدد را 10 برابر كرده و به درك درستي از تعداد ستارگان در جهان برسيم! آن هم نه همه‌ي جهان! كه فقط جهاني كه مي‌توانيم ببينيم!! امّا اين همه‌ي ماجرا نيست؛ ماجراي واقعي از آنجا شروع مي‌شود كه بدانيم حجمي را كه مجموع تمامي آن ستارگان به علاوه‌ي سياره‌ها و بقيه‌ي اجرام آسماني از فضا اشغال كرده‌اند، به يك درصد هم نمي‌رسد (بيكمن و منسفلت، 2000)!!
      خُب پرسش اصلي اين است كه تكليف ما در اين ميان چيست؟! ما در كجا ايستاده‌ايم و چقدر وزن داريم؟!
      كافي است بدانيم زميني كه در آن زيست مي‌كنيم هم در برابر عظمت جهان پيراموني، كاملاً قابل صرف‌نظر كردن است، چه رسد به انسان؛ انساني كه به همراه ديگر موجودات زنده‌ي روي زمين، كمتر از يك ميليونيوم وزن كره‌ي خاك را هم به خود اختصاص نداده است. بر پايه‌ي محاسبه‌ي دانشمندان، وزن كره‌ي زمين (بر حسب تُن) يك عدد 66 است كه بيست صفر در سمت راستش قرار داده شده باشد. به بياني روشن‌تر، اگر بخواهيم كره‌ي زمين را قطعه قطعه كرده و با واگن‌هاي صد تني به طول 20 متر، به جاي ديگري منتقل كنيم؛ هنگامي كه آخرين واگن اين قطار فرضي پرشده و سوزن‌بان فرمان حركت مي‌دهد، 13 هزار سال طول مي‌كشد تا نور اين فرمان به راننده‌ي لوكوموتيو برسد و قطار را به حركت درآورد! در حالي كه نور خورشيد در عرض فقط 8 دقيقه به زمين مي‌رسد!
      آري چنين زمينِ به ظاهر سنگين و بزرگي، در برابر سنگيني و عظمت جهان، از حبابي لغزان در هوا نيز سبك‌تر است.
      و وقتي به اينجا مي‌رسم، ناچارم كه انگشت حيرت به دهان گيرم ... نه! اشتباه نكنيد، از عظمت جهان نيست كه حيرت مي‌كنم، از عمق حماقتي كه ما انسان‌ها را فرا گرفته حيرت مي‌كنم! انسان‌هاي به ظاهر هوشمندي كه فقط در طول پنج هزار سال گذشته، متجاوز از 14 هزار جنگ به راه انداخته‌اند (اخلاص‌پور، 1372) و هر چه كه به اصطلاح متمدّن‌تر و دانا‌تر شده‌اند، بر بودجه‌ي زرادخانه‌ي نظامي خود افزودند و به جاي آنكه بيشتر در شيپور صلح بدمند، بر طبل جنگ كوفتند؛ به نحوي كه هم اکنون نيز به طور متوسط شاهد بروز 20 جنگ مسلحانه در روز هستيم (اطلاعات، ش 22108، مورخ 25/10/1379، ص 11) و آنچنان عربده‌كشي و قداره‌بندي در زمين راه انداخته و مي‌اندازند كه گويي همه‌ي جهانند! غافل از اينكه آنها حتا از «هيچ» هم، هيچ‌تر هستند (راستي! اين درد را بايد به كجا برد كه هنوز در روي اين كره‌ي خاكي كشورهايي يافت مي‌شوند كه  شمار معلمان در آنها ، به يک ششم  تعداد سربازان‌شان هم نمي‌رسد؟ يعني آموزش اسلحه مهم‌تر از تعليم دانايي است؟! و يا چرا بايد تعداد سربازان 27 برابر شمار پزشكان باشد؟) ... و اين هيچ‌ترها چه بلايي كه سر يكديگر و يگانه محيط قابل زيست‌شان و نيز ديگر زيستمندان مظلوم اين خاك نياورده و نمي‌آورند؛ به نحوي كه شايد به جرأت بتوان گفت: هيچگاه چون امروز، يعني در واپسين روزها از ششمين سال سده‌ي بيست‌ و يكم ميلادي، چهره‌ي جهان از غم آوارگي‌ها، نسل‌كشي‌ها، تجاوزها، انتحارها و جنگ‌هاي داخلي در لبنان، عراق، افغانستان، فلسطين، آمريکا، تاجيكستان، بوسني، قره‌داغ، آنگولا، بروندی، كوزوو، گروزني، صربستان، آلباني، كلمبيا، سودان، كشمير، هائيتی، روآندا، كيگالي، تی‌مور شرقی، کامبوج، سومالی، ترکيه و پاره‌هايي ديگر از زيستگاه‌هايش، چنين افسرده و چروكيده نبوده است؛ 5/1 ميليارد فقير گرسنه (گزارش بانك جهاني، ژوئن 1999)، 5/13 ميليون آواره‌ي جنگي (نوري نائيني، سعيد. 1378: سخنراني در اجلاس كميته‌ي جهاني امنيت غذايي رم) و ده‌ها هزار كشته، دستاورد خجلت‌بار تمدّن بشري در سپيده‌دم سوّمين هزاره‌ي پس از ميلاد مسيح(ع) است. از طرفي بحران‌هاي زيست‌محيطي، هيچ زمان چون امروز، مرگ‌آفرين و بنيان‌كن نشان نداده و هيچ‌گاه اُفول اندوخته‌هاي طبيعي و ذخيره‌گاه‌هاي ژنتيك جهان تا بدين‌ حد، شتاب نگرفته بودند؛ به نحوي كه دست‌كم سالي يكصد ميلياردتن مواد آلوده‌كننده در هوا، آب و زمين پخش مي‌شوند و آخرين برآوردها حكايت از آن دارد كه بيش از 5 ميليارد هكتار از سرزمين‌هاي جهان، يعني عرصه‌اي به وسعت 5 برابر كشور پهناور كانادا، از جريان‌هاي بيابان‌زايي آسيب‌ ديده و دچار اُفت توان توليد شده‌اند (Daily ، 1997) و هم‌اكنون با شتابي معادل 50 ميليون هكتار در سال (5 برابر مساحت استان اصفهان)، بر وسعت سرزمين‌هاي متأثر از بيابان‌زايي در جهان افزوده مي‌شود (Nebel & Wright ، 1998)؛ رويدادهايي كه خود به شكلي ديگر سيماي زمين را فرتوت‌تر از آنچه كه هست، نشان خواهند داد.

ادامه دارد ...