خبري كه بهتر بود هيچگاه منتشر نميشد!
ديروز، يعني در بيست و دومين روز از مهرماه 1385 در صفحه 15 روزنامهي خيلي معتدل و جنجالگريز «جام جم»، خبري را خواندم كه با خواندنش هم دلم به درد آمد، هم غمگین شدم، هم عصباني شدم، هم حيرتزده و هم نگران و بيمناك از آيندهي فرزندان پاكنهاد و هوشمند اين بوم و بر!
خبر اين بود:
رضا كهولي، يكي از چهار مخترع برتر جهان در سال 2005 ، نميتواند در جشنوارهي جهاني مخترعان در لندن شركت كرده و دوّمين اختراع بزرگ خود را ارايه دهد. ميدانيد چرا؟ چون توانايي تأمين مبلغ 15 ميليون تومان وثيقهاي كه معاونت نظام وظيفه براي خروج او تعيين كرده را ندارد!! اين در حالي است كه وي اخيراً به عنوان دانشجوي نمونه از سوي دفتر عاليترين مقام جمهوري اسلامي ايران و نيز از سوي رئيسجمهور مورد تشويق قرار گرفته و هاشمي شاهرودي نيز نمايندهي خويش را به نزد وي رسانده تا مراتب تقدير رئيس قوهي قضائيه را به وي و خانوادهاش ابلاغ نمايد! با اين وجود، اينك او با مشكل سربازي مواجه است و حتا به رغم دخالت مقامات استانداري تبريز و نيز تضمين شخص رئيس دانشگاه تبريز مبني بر برگشت وي، هنوز مشكلش حل نشده است! آن هم جواني كه سال گذشته، يعني در 17 سالگي! در چهار دانشگاه معروف انگليس از جمله «كمبريج» سخنراني كرد و اساتيد انگليسي مستمع خود را از تبحر و خونسردياش شوكه كرد!
راستي! وقتي تكليف اين جوان نابغهي هشترودي ما چنين است؛ جواني كه ساعتها برنامه برايش ساختهاند، دهها مدير و وكيل و وزير و استاندار از وي تقدير كرده و در كنارش عكس يادگاري گرفتهاند و هزاران صفحه مقاله و گزارش در وصفش نوشته شده است ... ديگر وضعيت بقيهي جوانان گمنام امّا مستعد اين آب و خاك روشن است! وقتي بضاعت مالي «پهلوان عرصهي تحقيق و پژوهش»، يكي از القابي كه به وي دادهاند، حتا پاسخگوي تأمين 15 ميليون تومان هم نيست! چگونه انتظار داريم تا نوجوان ايراني، آيندهي خويش را در كسب علم و دانش بيشتر جستجو كرده و تن به رياضت كسب علم دهد؟ آن هم در زمانهاي كه فلان فوتباليست معمولي با شنيدن پيشنهاد 100 ميليون توماني قهر ميكند!! بيدليل نيست كه آمار ترك تحصيل در مقاطع متوسطه و اُفت فاحش تحصيلي در مقاطع دانشگاهي اينگونه نگران كننده در حال افزايش است و دانشگاههاي ما حتا در بين 200 يا 500 دانشگاه نخست جهان نيز، جايگاهي را بدست نميآورند.
به راستي از كه بايد شكايت كرد و به كه بايد پناه برد تا اين خردنگريها و تنگنظريها و نابخرديها از دستگاه اداري فسيلشده و غيرقابل انعطاف ما دست بردارد؟!
آيا با چنين تمهيداتي ميخواهيم از فرار مغزها جلوگيري كنيم؟! و آيا به زور سرنيزه و سيم خاردار در صدد نگهداري استعدادهاي خويش در درون مرزها هستيم؟!
دلم ميخواهد داد بزنم و فرياد برآورم از اين همه فرصتسوزي و كجسليقگي ... دلم ميخواهد بگويم: آقايان عزيزي كه دلتان به حال افتادن يك تكه نان در گوشهي خيابان ميسوزد و بلافاصله آن را از زمين برميداريد تا نعمت خدا لگدكوب نشود ... لطفاً سري به مدارس شهر بزنيد تا ببينيد اين بزرگترين نعمتهاي پروردگار را چگونه به امان خويش رها كردهايم و مجبورشان ميسازيم تا در دستههاي متراكم سي چهل يا پنجاه نفري و در قفسي به نام «كلاس»، كتابها و جزوههاي متعدد و بيروح را از حفظ كرده و مقلدانه در پي كسب نمره، يا در بهترين حالت، «شيوهها و شگردهاي تستزدن» باشند!!!
و دلم ميخواهد از شما خوانندهي عزيز مهار بيابانزايي بپرسم: چند درصد شما يا دوستان و خانوادهتان تاكنون نام «رضا كهولي» را شنيده بوديد؟ و آيا كسي از بين شما هست كه نام حسين رضازاده، علي دايي و ... را نشنيده باشد؟! آيا لازم است به تحليل پاسخها بپردازيم؟!
كلامم را با سخن داگلاس نورث، برندهي جايزهي نوبل سال 1993 به پايان ميبرم كه از هر سخن ديگري شيواتر و كاملتر حجت را بر آنان كه خود را به خواب زدهاند، تمام ميكند:
«برای فهم اينکه کشوری توسعهيافته يا در حال توسعه است، نيازی به اندازهگيری درآمد ملّی يا سرانه نيست. کافي است به دبستانها برويم و به روانشناسی آموزش کودکان توجه کنيم. نطفههای توسعه در دبستانها بسته میشود، نه در آزمايشگاهها. اين انسانها هستند که سرمايه را بارور، فناوری را ابداع و طبيعت را تسخير میکنند. لذا انسانی قدرت نوآوری و خلاقيت دارد که شخصيت او در دوران کودکی با اين مفاهيم خو گرفته باشد. کودکی که فقط آموخته است تقليد کند، چشم بگويد، منفعل باشد، ساکت بماند و خطوط قرمز را رعايت کند، چگونه میتواند در عرصهي توليد، دانش و فناوری، پيشتاز، خلاق، نوآور و مرزشکن باشد؟ سرمايههای ما در چاههای نفت و يا در بانکها نيست، سرمايههای ما در دبستانها نشستهاند، با آنان چه میکنيم؟»
پيوست:
1- سد سيوند و اثرات مخرب زيستمحيطي آن بر نيريز فارس ؛
2- كمكهاي مالي براي تخريب محيط زيست ؛
3- حمایت اساتید برجستهي دانشگاهی از حفاظت ۲۰۰ هزار هكتار جنگل بکر در شمال کشور .