خبري كه بايد صورتها را سرخ و سرها را به زير ميانداخت!
در سال 1336 مجلهي سخن، پرسشي را با خوانندگان خويش در ميان نهاد، كه براي جامعهي علمي آن زمان سخت غافلگيرانه و براي جامعهي امروز ما، عبرتآموز است؛ پرسشي كه ميگفت: «آيا ممكن است در وضع فعلي در ايران دانشمندان بزرگي در رشتههاي علوم مانند بزرگان قديم به وجود بيايند كه اهميت جهاني داشته باشند؟ و اگر پاسخ منفي است، چرا؟»
دكتر محسن هشترودي ، رئيس وقت دانشكدهي علوم دانشگاه تهران، از جملهي افرادي بود كه درصدد پاسخ برآمد و يكي از مهمترين دلايل پيشامدِ مزبور را چنين توصيف كرد: «عنايت مردم اين سامان به امور نتيجهبخشي است كه محصول آن هر چه زودتر مورد استفاده قرار گيرد و تفحصات و تحقيقات علمي نهتنها غالباً ناظر به نتيجهي انتفاعي نيست، بلكه در مواردي هم كه سودي بر آنها متصور گردد، اين بهره و فايده به اين زوديها عايد صاحب آن نميشود.»
خوانندگان عزيز «مهار بيابانزايي»
لابد شما هم اين خبر غمانگيز و سرخكنندهي صورت را شنيدهايد كه در بين 200 دانشگاه برتر جهان، هيچ يك از دانشگاههاي دولتي و غير دولتي ايران، جايگاهي بدست نياوردهاند! رخداد شرمآوري كه براي دومين سال پياپي تكرار شده است. به ديگر سخن، سامانهي آموزش عالي ما ، به رغم پيشينهي غرورآفرين 70 ساله؛ پيشينهاي كه دستكم از نظر قدمت در بين كشورهاي منطقه بينظير است؛ به رغم سيل مشتاقاني كه همه ساله به رؤياي ورود به آن حاضرند ميليونها ريال هزينه كرده و هزاران ساعت از بهترين لحظات زندگيشان را به حل تستهاي كنكورياش اختصاص دهند و به رغم ميلياردها ريال هزينهاي كه براي تحصيل در آنها از دوش بيتالمال و دانشجويانش اخذ ميشود ... آري بركامهي همهي اين فسونكاريهاي و دلبريهاي آموزشي! حتا نتوانسته در سياههي برترين دانشگاههاي منطقه و قارهي آسيا جايي را بخ اختصاص دهد، چه رسد به كسب رتبهاي جهاني! اين در حالي است كه به شهادت اغلب صاحبنظران بي طرف، استعداد ايراني غير قابل انكار است و مدالآوران المپيادي همواره نام ايران را در مجامع جهاني تكرار كرده و بزرگ داشتهاند!
پس چرا ما آني نيستيم كه بايد باشيم؟!