مي‌گويند: امروزه در جهان پيش‌رفته، به دانايي چون يك محصول نگاه مي‌كنند و تجارت محصولات دانايي هر روز از اهميتي بيشتر برخوردار مي‌شود. اما دشواري از آنجا آغاز مي‌شود كه اجماع واحدي از مفهوم دانايي – دست‌كم در بين برخي از برنامه‌ريزان – وجود ندارد. اما به راستي، دانايي چيست؟

بر پايه‌ي تعريفي كه آلن بورتن جونز در سال 2002 ارايه داده است: «دانايي عبارت است از ذخيره‌ي انباشته‌شده‌اي از اطلاعات و مهارتها كه از مصرف اطلاعات توسط گيرنده‌ي اطلاعات حاصل مي‌شود.» به سخني ديگر، دانايي را مي‌توان مخلوط سيالي از تجربيات، ارزش‌ها، اطلاعات موجود و نگرش‌هاي كارشناسي نظام‌يافته دانست كه چارچوبي براي ارزشيابي و بهره‌گيري از تجربيات و اطلاعات جديد به دست مي‌دهد. بنابراين، دانايي در سازمان نه‌تنها در مدارك و دخاير دانايي، بلكه در رويه‌هاي كاري، فرآيندهاي سازماني، اعمال و هنجارها پندارينه (مجسم) مي‌شود. بدين‌ترتيب تفاوت داده و دانايي آشكار مي‌شود؛ دانايي عاملي است كه بر اساس داده‌ها و اطلاعات شكل مي‌گيرد. داده نشانه‌اي است كه از سوي منبعي به گيرنده مي‌رسد و نشان‌دهنده‌ي واقعيتي عيني اما مجرد در مورد يك رويداد است. به عنوان مثال، درجه‌ي حرارت يا ميزان بارندگي يك منطقه به عنوان داده توصيف مي‌شود. داده تنها بخشي از واقعيت را نشان مي‌دهد و فاقد هر نوع قضاوت، تفسير و مبناي قابل اتكا براي اقدام مناسب است. داده در واقع ماده‌اي خام براي تصميم‌گيري به شمار مي‌رود. اما اطلاعات، عبارت است از داده‌هاي پردازش‌شده كه براي گيرنده قابل فهم و درك است و بينش و ديد دريافت‌كننده‌ي اطلاعات را شكل مي‌دهد. به بياني بهتر، اطلاعات كمك مي‌كند تا شرايطي خاص درك شده، تصميمي بايسته اتخاذ و يا گره‌ي مشكلي باز شود. يعني: اطلاعات، مفهومي است كه تنها گيرنده‌ي آن مي‌تواند مشخص كند كه اطلاعات هست يا خير (وحيدي، 1381). اينك مي‌توان به درك درست‌تري از مفهوم دانايي و مراحل گوناگون آن دست يافت؛ بر پايه‌ي تعريفي كه سازمان همكاري اقتصادي آسيا و اقيانوسيه (Asia Pacific Economic Cooperation - APEC) ارايه داده است، دانايي به چهار مرحله قابل تفكيك است: دستيابي به دانايي، ايجاد دانايي، انتشار دانايي و مصرف دانايي.