بر بنياد آنچه كه در پست پيشين آمد، امكان پيش‌بيني و برنامه‌ريزي در كشورهايي نظير ايران و اغلب ممالك عضو اكو، به ويژه در حوزه‌ي مديريت و برنامه‌ريزي آب، همواره در كمينه‌ي خود بوده و با دشواري‌هاي ناهمتايي مواجه است. علاوه برآن، خسارت ناشي از اين معضل متناسب با ميزان ارتباط معيشتي ساكنان هر كشور با عرصه‌هاي طبيعي آن، پيوسته و با شتابي تصاعدي فزوني مي‌گيرد. كافي است اشاره کنيم ضريب تغييرات حجم آب‌هاي سطحي كشور، هيچگاه و در هيچ دوره‌ي آماري كمتر از 30 درصد نبوده است. از طرفي در ايران سهم كشاورزي از توليد ناخالص داخلي به 9/24 درصد مي‌رسد كه نشان از وابستگي معيشتي بالا به سرزمين است. درحالي كه اين ميزان در كشورهاي توسعه يافته، تنها 5/2 درصد است. پژوهش‌هاي به عمل آمده در كشور چين، كه به سوي كاهش وابستگي به سرزمين حركت مي‌كند، نشان مي‌دهد چنانچه هر متر مكعب آبي كه در بخش كشاورزي به مصرف مي‌رسد به بخش صنعت هدايت شود، هم شغل بيشتري توليد مي‌كند و هم ارزش افزوده‌ي آن نسبت به بخش كشاورزي تا 70 برابر فزوني مي‌يابد. در هندوستان نيز، 1000 تن آبي كه صرف توليد يك تن غلّه به ارزش 200 دلار مي‌شود، در صورت استفاده در صنعت، بازدهي‌اش تا 50 برابر، يعني سالي 10 هزار‌دلار افزايش مي‌يابد. در ايران چنانچه با خوشبينی بپذيريم که به ازای مصرفِ هر هزار کيلوگرم آب در بخش کشاورزی، تنها 7/0 کيلوگرم محصول بدست می‌آيد و اين رقم را با ميزان مصرف آب در يکی از پرمصرف‌‌ترين صنايع، يعنی فولاد‌سازی مقايسه کنيم، آنگاه در‌می‌يابيم که کارايی آب در صنعت فولاد بيش از 5 برابرِ کارايی آب در بخش کشاورزی است (تولِيدِ هر کيلوگرم فولاد به 280 کيلوگرم آب نياز دارد، اين در حالی است که در صنايع فولاد آمريکا، فقط 14 کيلوگرم آب برای توليدی مشابه مصرف می‌شود). چنانچه ديگر مزيت‌های نسبي سرزمين، نظيرِ ارزش‌های انکار‌ناپذيرِ تفرجگاهی و جاذبه‌های ناهمتای بوم‌گردی در ايران و اغلب کشورهای عضو اکو را نيز به سياهه‌ي تمام‌ناشدنیِ گزينه‌های جايگزينِ کشاورزی بيافزاييم، آنگاه با اين پرسش تأمل‌برانگيز مواجه خواهيم شد که آيا واقعاً سزاوار و بايسته است كه همه‌ي راه‌ها به کشاورزی ختم شود؟! و آيا يکی از مؤثرترين اقداماتِ راهبردی ِ مقابله با خشکسالی، آفرينش سازوکاری نخواهد بود كه در آن، دورنماي فشارهاي انساني و ارتباط معيشتي با اندوخته‌هاي طبيعي كشورهای منطقه از روندي كاهنده برخوردار باشد و نه فزاينده؟ اصولاً برای سازمانی که بيش از دو دهه از تأسيس آن گذشته و افزون بر 400 ميليون نفر از شهروندان 10 کشور را زير پوشش خود دارد؛ سازمانی که از منابع عظيم طبيعی و ذخايرِ فراوانی از کارمايه‌های فسيلی برخوردار است و مهم‌تر آنکه در يکی از راهبردی‌ترين مناطق جهان از منظر ملاحظات جغرافياي سياسي (ژئو پلتيك) واقع شده است؛ نبايد تبديل‌شدن به يک ابزار مؤثر برای همکاري‌های اقتصادی منطقه‌ای، از طريقی غير از کشاورزی، کار دشواری باشد.

 

     مرجعی کامل برای مطالعه بیشتر علاقه مندان

 

    پیوست:

    ساخت و آبگيري سد سيوند در شيراز نابودي ‌٨ هزار اصله درخت را به ‌دنبال دارد!