شكاف ديجيتال، نامي است كه در قرن حاضر بر واگرايي روزافزون كشورهاي فقير و ثروتمند نهاده‌اند. جامع‌ترين شاخصي كه براي مقايسه‌ي كشورها و شناخت اين شكاف ارايه شده، شاخصي است موسوم به Information Society Index) ISI) يا شاخص جامعه‌ي اطلاعاتي كه بانك جهاني در سال 2001 معرفي كرده است. بر پايه‌ي اين روش 23 متغير در سه زيرساخت تعريف شده كه عبارتند از: زيرساخت رايانه، زيرساخت ارتباطات و زيرساخت اجتماعي كه با بررسي وضعيت آنها ميزان تمايل و استعداد كشورها در پذيرش دستاوردهاي انقلاب ديجيتال آشكار مي‌شود. مطابق اين ارزيابي كشورهاي سوئد، نروژ، فنلاند، آمريكا، دانمارك، انگلستان، سوئيس، استراليا، سنگاپور، هلند، ژاپن، كانادا، آلمان، اتريش و  هنگ‌كنگ در صدر جدول قرار گرفته‌اند.
   دريافت تأمل‌برانگيز آنكه به نظر مي‌رسد، هر چه بر ژرفاي اين شكاف افزوده شده و فاصله‌ي كشورهاي شمال جنوب بيشتر مي‌شود، نرخ بيابان‌زايي نيز در اين دو سوي قراردادي جهان فاصله‌ي بيشتري مي‌يابد! بنابراين، چنانچه در پي اتخاذ راهبردي پايدار براي گريز از خطر بيابان‌زايي هستيم، چاره‌اي نداريم جز آنكه به سوي توليد متكي بر علم حركت كنيم. آرماني كه بايد بپذيريم تا تحقق آن، فاصله‌اي معني‌دار داريم. چه، ترديدي نيست كه ايران‌زمين در حال حاضر از جايگاهي مطلوب بر روي اطلس جهاني تحقيق و توسعه برخوردار نيست؛ ايرانيان بيش از يک درصد از جمعيت جهان را تشکيل می‌دهند، ولی خيلی کمتر از يک درصد در پيشبرد مرزهای دانش و توسعه‌ي فناوریِ جهان سهم داشته‌اند. بودجه‌ي تحقيقاتي ايران در واپسين سال‌هاي منتهي به دهه‌ي هشتاد شمسي، برابر يك‌پانزدهم تايوان، يك بيستم كره‌ي جنوبي، يك پانصدم ژاپن و يك هزارم ايالات متحده‌ي آمريكا بود؛ وضعيتي كه در حال حاضر اگر بدتر نشده باشد، به نظر نمي‌رسد كه بهتر هم شده باشد!
    در همان حال مي‌شنويم كه كشورهاي در حال توسعه با در اختيار‌داشتنِ 85 درصد مردم جهان، تنها 22 درصد از توليد جهاني را پديد مي‌آورند و 78 درصد ديگر را بايد مديون 15 درصدِ باقيمانده (مردم كشورهاي شمال) بود. وضعيتي كه البته در مقايسه با توزيع نابرابر ثروت در جهان، اندكي غرورآميز و قابل‌قبول‌تر هم به نظر مي‌رسد! به خصوص اگر بدانيم: هم اكنون درآمد 5 درصد ثروتمندترين مردم جهان، بيش از  114 برابر 5 درصد فقيرترين آنان شده است.
    چنين است كه اگر می‌پذيريم: «توليد متكي بر علوم نوين ، تنها ويژگي اساسي است كه وجود آن ، وجه مشترك همه‌ي كشورهاي توسعه‌يافته و فقدان آن ، وجه مشترك تمامي كشورهاي توسعه نيافته است (زنده‌ياد دکترحسين عظيمي، مجله‌ي اطلاعات سياسي- اقتصادي، ش 38، ص 44).» بر اين بنياد آيا به نظر نمي‌رسد كه بايد رابطه‌اي قوي و پويا بين كيفيت پژوهش و توليد ناخالص ملّی وجود داشته باشد؟ آيا فراموش كرده‌ايم در سال 1356، سهم صادرات ايران از تجارت جهاني از مرز 3 درصد گذشته بود؛ سهمي كه در نخستين سال‌هاي دهه‌ي جاري حتا به 2/0 درصد هم نمي‌رسيد! آيا نمي‌دانيم يكي از پيش‌شرط‌هاي فاصله‌گرفتن از كشورهاي توسعه‌نيافته، حركت به سمت افزايش توليدات فكري يا نرم‌افزاري به جاي توليد مواد اوليه يا محصولات سخت‌افزاري است.
    البته ستاره‌هايي هم هست كه هنوز اميد را زنده نگه مي‌دارد؛ ستاره‌هايي كه به برخي از آنها در پست‌هاي پيشين هم اشاره شده است. مثلاً بر پايه‌ي گزارش سازمان مديريت و برنامه‌ريزی کشور، در پايان دهه‌ي 1990 ميلادی، سهم ايران از مجموع مقالات علمی چاپ شده در جهان، تنها 6 صدم درصد بود؛ رقمي كه به گفته‌ي رئيس كميسيون آموزش و تحقيقات مجلس شوراي اسلامي، در حال حاضر اندكي بهبود يافته و به بيست و دوصدم درصد (حدود يك‌پنجم سهم ايران به نسبت جمعيتش) رسيده است.
    با اين وجود، نبايد غره شد! چرا كه هنوز نام ايران در ميان 50 كشور نخست توليد كننده‌ي علم كه نقش اصلي را در رقابت جهاني ايفا مي‌كنند، مشاهده نمي‌شود. در حالي كه مطابق جديدترين نقشه‌ي توليد شده‌ي بيابان‌زايي در جهان - NRCS. 2002: Global Desertification Vulnerability Map. Natural Resources Conservation Service of USA. - ، وخامت خطر بيابان‌زايي در كمتر كشوري چون ايران به آستانه‌ي بحران نزديك شده است.

    پيوست:
    کمیته میراث جهانی در جریان سی‌امین اجلاس خود در كشور لیتوانی، با ثبت اثر باستانی «بیستون» به عنوان «هشتمین اثر تاریخی ایران» در فهرست آثار جهانی موافقت کرد.

   هیچکدام از منابع خبری در سالگرد درگذشت مرحوم شکویی مطلبی منتشر نکردند.