سون هدين ؛ يكي از مشهورترين ايران نوردان جهان

    در دومين و آخرين بخش از شناسه‌هايي عبرت‌آموز از عملكرد نابخردانه‌ي پيشينيان در مواجهه با طبيعت ارزشمند وطن، از سفرنامه‌ي فرزانه‌‌اي هوشمند از قرن چهارم هجري شروع مي‌كنم:
     ناصر خسرو قبادياني در سفرنامه‌ي خويش آورده است: «از شوشتر تا اهواز در سايه‌ي درختان تناور راه سپرديم و قطره‌ي عرقي بر پيشاني ما ننشست.» اما امروز در محلي به نام «عبدالخان» در جاده‌ي اصلي انديمشك  –اهواز، سطح جاده‌‌ها به هنگام وزش باد در معرض هجوم ماسه‌هاي روان قرار مي‌گيرد و بسياري از نقاط آن ديار چون حميديه، البرايه، كمبويه، سوسنگرد و دشت آزادگان سرنوشتي مشابه را تجربه مي‌كنند.
    و چنين است، فرجام دشت‌هاي وسيعي در مناطق كرمان، بلوچستان، فارس، سمنان و … كه در آثار شرق‌شناسان و جهانگردان سرشناس اروپايي و عهد باستان، مانند هردوت، لردكرزن، هولديج و ماركوپولو، به وجود عرصه‌هاي آباد با پوشش گياهي متراكم در آنها اشاره شده است. به عنوان مثال ماركوپولو، جهانگرد ونيزي، در سفرنامه‌ي خويش كه 734 سال پيش (1272 ميلادي) نگاشته است، از شهري به نام « كامادي - Camadi » نام مي‌برد كه در واقع پايتخت قشلاقي كرمان محسوب مي‌شده، شهري آباد با كاخ‌ها و پرديس‌‌هاي وسيع و اقتصادي شكوفا، كه افضل كرمان، هشتصد سال پيش در كتابش از آن شهر با نام «قمادين» ياد كرده است و اينك به قول استاد باستاني پاريزي: «در كفن ريگ و لاي خفته است.» سون هدين، دانشمند سوئدي كه 618 سال پس از ماركوپولو از سبزوار به مشهد سفر كرده است نيز، نمي‌تواند مناظر سرسبزي را كه ماركوپولو توصيف مي‌كند، باور نمايد. وي در كتابش مي‌گويد: «ماركوپولو از شش روز سفر در دره‌هاي زيبا و كوههاي خندان، با مراتع عالي و باغهاي پرميوه و كشتزارهاي غني صحبت مي كند، در حالي كه هم اكنون اين منطقه ، يعني شرق سبزوار، بيابان است.» البته آن قسمت از گفته‌هاي ماركوپولو كه به توصيف دشواري‌هاي عبور از كوير مركزي ايران اختصاص دارد و از طبيعت خشن منطقه توأم با آب‌هاي غيرقابل مصرف آن صحبت مي‌كند، به تمامی، مورد تأييد هدين بوده و او از اين شواهد به درستی نتيجه مي‌گيرد كه وضعيت فيزيكي كوير ايران از گذشته‌هاي دور چنين بوده و منشأ اقليمي دارد. اسكولند (1927) و سايكس (1930) نيز، مطالعات هدين را دنبال كرده و در باره‌ي منشأ وجودي كوير بزرگ ايران، نتايج تقريباً مشابهي گرفتند. همچنين براساس اطلاعاتي كه از نقشه‌ي بطلميوس در قرن دوم ميلادي، استخراج شده است، نام بيابان كرمان (CARMANIA DESERTA ) در موقعيت كنوني آن (دشت كوير)، درج شده است، حتا موقعيت شهر يزد نيز با نام « ايزه‌تيش – Izatiche » در جنوب شرق بيابان كرمان، قيد شده است.

ماركوپولو


    در سندي ديگر، استاد باستاني پاريزي از وجود باغي در حوالي شهر بابك (استان كرمان) خبر داده شده که در عهد حكومت تركان خاتون (650 تا 690 هجري)، به مساحت نهصد هزار مترمربع با صدها هزار درخت و كاريزي پرآب بنا شده بود، اما امروز چيزي از آن باقي نمانده است. حتا سفرنامه‌هاي مأمورين ناصرالدين شاه قاجار از جمله فيروز ميرزا (1880 ميلادي) به بلوچستان، نشان از پوشش گياهي مطلوب منطقه دارد، هر چند كه در گذشته‌ي متأخرتر از آن، وضعيت منطقه به مراتب مطلوب‌تر نيز، بوده است.

      خوانندگان عزيز «مهار بيابان‌زايي»
     همان طور که ملاحظه می‌شود، جملگی موارد فوق، استيلای روندی کاهنده و در عين حال پيوسته را بر اندوخته‌های طبيعی کشور تأييد می‌کند؛ روندی که بی‌گمان، احتمال دخالت عوامل طبيعی در بروز يا تشديدِ آن، با توجه به محدوده‌ي زمانی کوتاهش در مقياس زمين‌شناسی، بسيار ضعيف است.
     بنابراين، نه باور آن گروه تجدد زده پذيرفتني است كه بي‌مهابا اعتقاد دارند: بايد تمامي دانش پيشينيان را به كناري نهاد و نه مي‌توان بر اعتقادات محافلي ديگر مهر تأييد زد كه دربست خواهان به كاربستن همه‌ي روش‌هاي ديرينه‌ي مواجهه نياكان اين سرزمين با طبيعت هستند.
    چنين است كه بهينه‌سازي و روزآمدكردن آن تجربيات كه حاصل شكست‌ها و پيروزي‌ها در هماغوشي و تعامل با طبيعت است؛ مناسب‌ترين و سزاوارترين گزينه به نظر مي‌رسد.