كدام برتر است: اقتصاد زيستمحيطي با اقتصاد بومشناختي؟
هرچند هم اقتصاد بومشناختی (اكولوژيك) و هم اقتصاد کشاورزی و منابع طبيعی در شمار زيربخشهای اقتصاد محيطزيست طبقهبندی میشوند، امّا بايد تأكيد كرد كه اقتصاد بومشناختی با اقتصاد محيطزيست يا اقتصاد کشاورزی و منابعطبيعی مترادف نيست. در فرهنگنامهي جدید وبستر، رسالت بومشناسی، به بررسی رابطهي بين موجودات زنده و محيطزيست محدود شده است. بنابراين، از اقتصاد بومشناختی انتظار میرود که با نحوهي انجام واکنش متقابل نظامهای اقتصادی و زيستمحيطی (يا بومشناختی) ارتباط پيدا کند. از آنجا که اقتصاد منابع طبيعی صرفاً با بهترين شيوهي استخراج منابع تجديدپذير و تجديدناپذير ارتباط پيدا میکند، میتوان تفاوت اين شيوهي اقتصادی را با اقتصاد بومشناسی در همين مسأله ديد، چرا که در اقتصاد بومشناختی، علاوه بر توجه به استخراج منابع، مسايل اجتماعی و اخلاقی نيز مدنظر قرار میگيرد[1]. مثلاً در مورد يک جنگل، اقتصاد منابعطبيعی به بررسی نرخ برداشت بهينهي چوب، نرخهای بهره و قيمتها میپردازد؛ در حالی که در اقتصاد بومشناختی، نهتنها مسايل مربوط به نحوهي تأثيرگذاری استخراج بر حقوق نسلهای آينده مدّ نظر است که حقوق ساير اشکال درون بومسازگان هم مورد توجه خواهد بود. برای همين است که ارزش محصولات توليدی که تا پيش از انتشار نخستين گزارش برآورد منطقی ثروت ملی در سال 1995 توسط بانک جهانی، تعيينکنندهي اصلی ثروت به شمار میآمد، هماکنون در بسياری از کشورها، اعم از شمال و جنوب، تنها 50 درصد ثروت را تشکيل میدهد.
با اين همه نبايد از خاطر برد كه نظام اقتصادي حاك بر سرزمين ما، نه تنها با اقتصاد بومشناختي ، كه با اقتصاد زيستمحيطي هم فرسنگها فاصله دارد و تا وقتي عملاً نشان ندهيم كه خواهان حركت از «محيط زيستي اقتصادي» به سوي آفرينش «اقتصادي زيستمحيطي» هستيم، بايد هم كه گاه و بيگاه شاهد هجمههايي غمانگيز به مواهب طبيعي سرزمين مادريمان باشيم.