چرا محيط زيست را بايد با صفت «كمياب» توصيف كرد؟
محيطی که در آن زيست میکنيم، منبعی است کمياب که نشاط، تفريح و شادی را در بخش مصرف عرضه میکند. دليل برخورداری محيطزيست از صفت «کميابی» را بايد در کيفيت منحصر به فرد و درجهي خلوص تمامی منابع موجود در آن دانست. آب و هوای پاک، چشماندازهای ناهمتا، آبشارهای ديدنی، گردشگاههای طبيعی، طنينهای شنيداری هوشرُبا و ... در شمارِ کالاهای زيستمحيطی جای میگيرند که منبع اصلی تأمين و عرضهي نشاط، شادابی و آرامش موجودات زنده، به ويژه انسان محسوب شده و کيفيت برخورداری از آنها، شناسهای است که عيارِ رفاه جامعه را نشان داده و محک میزند ؛ شناسهای که در هنگام محدوديت منابع و رشد مصرف، اثر خود را به خوبی آشکار میکند. چه، در جهانی با منابع نامحدود میتوان به درستی انتظار داشت انتخابی که يک فرد يا جامعه انجام میدهد، کاملاً عاری از مشکل و بازخوردهای دردسرآفرين باشد؛ امّا چالش اصلي دقيقاً از آنجا آغاز میشود که چنين جهانی تنها در عالم خيال است که عينيت میيابد و به مجرد گام نهادن در سرای واقعی، محدوديت منابع، نخستين حقيقتی است که ناگزیر از پذيرش آن هستيم. از اين رو، ناگزير هر انتخابی، هزينهي خاص خود را طلب میکند؛ هزينهای که در علم اقتصاد از آن با عنوان «هزينهي فرصت[1]» ياد میکنند. از اين منظر، میتوان اقتصاد را علم مطالعهي انتخاب منابعِ (اعم از طبيعی يا مالی) محدود و مشخص تعريف کرد ؛ تعريفی که شايد ريشههای پيدايش آن را بتوان تا زمان ظهور انديشههای ژانکلود ونسان دوگورنه در اوايل سدهي هيجدهم ميلادی به عقب برد. وی میگفت: «قوانين بینظيری از نخستين ادوار زندگی بشر به جای مانده که تنها بر پايهي طبيعت استوارند ؛ به موجب اين قوانين ، همهي ارزشهای موجود در بازرگانی با يکديگر متوازن میشوند و خود را در بهای معينی تثبيت میکنند ؛ درست همان طور که وقتی اشيايي بر حسب وزنِ خود رها شوند ، به تناسب وزن مخصوص خويش سقوط میکنند.»
در پستهاي آينده خواهم گفت كه چگونه اين انديشهي ديرينه ، اما خردمندانه توانست راه را براي گشودهشدن منظرهاي نويني در علم اقتصاد هموار كند. به نحوي كه اينك جامعهي جهاني حتا به آموزههاي اقتصاد زيستمحيطي هم اكتفا نكرده و خواهان حاكميت ملاحظات راهبردي خويش بر مبناي اقتصاد اكولوژيك (بومشناختي) است.