1-2- آموزه­های الگوبخش:

   بر پاية مطالعات باستان­شناسان و شواهد برجای مانده، به نظر می­رسد که ايرانيان از ديرباز، با پاره‌اي از فرايندهاي مؤثر در تخريب سرزمين آشنا بوده و به هدف مهارِ آنها، كوششهايي را به سامان رسانده‌اند. به عنوان مثال نزديك به 3000 سال پيش، ايرانيان باستان (آرياييها) با اختراع كاريز و گسترش سامانة آن تا آستانة هفت هزار کيلومتر (احمدی، 1381)، شگردی مناسب، پايدار و کم­هزينه را برای بهره­برداری از آبهای ناپيدا به جهانيان عرضه داشتند که می­توانست آستانة مقاومت ايشان را در روزها و فصول بی­آبی و خشکسالی افزايش دهد. احتمالاً حتی پيش­تر از آن، مردمان ساکن در شمال شرق ايران، دريافته بودند که چگونه با استفاده از بندسارها، نه­تنها به کشاورزی خويش رونق بخشند، بلکه آبهاي زير­زميني را نيز از طريق آبياري مخروط افكنه­ها تغذيه کنند و بدين­ترتيب، بروز يکی از نشانه­های بيابان­زايي را به تأخير اندازند. بدين‌ترتيب، اين دو نظام آبياري به گونه‌اي هماهنگ يكديگر را تكميل مي‌كرده‌اند؛ در حالي كه كشتزاري سيلابي در سراب، آبخوانِ كاريزي را تغذيه مي‌كرد، جريان همان كاريز، مزرعه‌اي را در پاياب آبياري مي‌نمود؛ زه‌آبِ اين كاريز نيز به نوبة خود بخشي از بدة كاريزِ پاياب را فراهم مي‌آورد (كوثر، 1372). اگر چه اطلاعات زيادي از شيوه­هاي سنتي جمع­آوري سيلاب و سامانه­های گوناگون آبياری موجود نيست، اما استفاده از آنها در جای جای کشور، بويژه استانهاي سيستان و بلوچستان، خراسان، هرمزگان، بوشهر، فارس و آذربايجان با نامهای بندسار، هوشاب (خوشاب)، هوتك، چاه­نيمه، کشت آدوری، کشت سبويی (کوزه­ای)، کشت سنگچالی، آرنگ­سازی يا خاک­ستانی (شيوه­ای برای بدام انداختن آب سيلابها در مناطق کوهستانی به منظور گرفتن خاک و لاشبرگ)، گيرماسه، گوراب­سازی، تيلون­دادن و چوم­سوزان (فرهادی، 1380) شاهدانی استوار بر بهره­مندی كامل و هوشمندانه از منابع آب و خاك، با لحاظِ درک عميق از قوانين طبيعی توسط ايرانيان است.