چرا نبايد منابع طبيعي را سد راه توسعه پنداشت؟ - 6
از آنچه كه در طول پنج پست پيشين و در پاسخ به اظهارات آقاي دكتر محمود احمدينژاد ارايه دادم، به وضوح ميتوان دريافت كه برخلاف ديدگاه ايشان و برخي از مديران و نمايندگان مجلس، حراست از اندوختههاي طبیعی[1] به عنوان يگانه بسترِ زيست و گرانيگاهِ موجودات زنده و نيز خدماتی که به واسطهي آنها فراهم میشود، از اهميت و جايگاهي ممتاز و غيرقابل دسترس در جامعهي امروز ما برخوردار است. از همين روست كه ميتوانم ادعا كنم: اگر برآيندِ همانديشي پژوهشگران، كارآفرينان، تصميمسازان و تصميمگيرانِ شاغل در اين حوزه، بتواند موجوديتي پايدار و پويا را براي طبيعت رقم زده و وزن کالاهای زيستمحيطی را به جايگاه اصلی خويش برساند، آنگاه بيگمان، هم امنيت غذايي برقرار خواهد ماند و هم جريانهاي كاهندهي كارايي سرزمين، مجالي براي فروسايي نخواهند يافت. آشکار است که این مهم تحقق نخواهد یافت، مگر سازوکاری علمی و عملی برای تضمین شتاب رشد منابعطبیعی، بدون خدشه خوردن به حجم اندوختههای طبیعی موجود زیستسپهر، اندیشیده شده و به اجرا درآید. زيرا بايد اعتراف كرد توليدات كنوني به ويژه در بخش كشاورزي در اغلب موارد به بهاي مصرف اندوخته بدست ميآيد، نه استحصال از منابع! چرا كه فرآيند زمانبر و نه چندان سادهي تبديل اندوختههاي طبيعي به منابع طبيعي[2] نياز به نرمافزاري پژوهشي و سازوكاري هوشمند دارد (مخدوم، 1376). در توصيف منابع طبيعي هم، اشاره به این واقعیت ضروری به نظر میرسد که تاکنون کوششهای متعددي، به هدف ارایهي بازنمودی دقیق و همهگیر از آن ارايه شده است كه شايد يكي از جديدترين و كاملترين تعاريف متعلق بهCamp وDaugherty (2002) باشد. آنها مینویسند: «به هر نوع شكلي از كارمايه (انرژي) كه ميتواند به وسيلهي انسان مورد استفاده قرار گيرد، منابعطبيعي گويند».
بر پايهي چنين دانستگي است كه براي نخستين بار از دانشواژهي نويني به نام «زيستسالاري» يا «زيستمداری[3]» سخن به ميان آمده و بر اين آموزه پاي ميفشارد كه: «ارزش و اهميت تمامي اشكال و جلوههای حيات مورد احترام بوده و حفاظت از ذخاير ژني و اندوختههای طبيعي، ميبايست همواره در اولويت نخستِ طرحهاي توسعه قرار داشته باشد (Wolfson، 2002).» بنابراين، ديگر نميتوان و نبايد به كاركرد و مفهوم سنتي توسعهي پايدار: «توسعهاي كه منابع تجديدناپذير را تخريب نميكند و در درازمدّت قابليت تداوم دارد.» بسنده كرد؛ چرا كه توسعهي پايدار از معنايي گستردهتر و جهانشمولتر برخوردار بوده و هر فرايندي را كه: «به دگرگوني انديشهي آدميان ميانجامد و آنها را آمادهي ارتقاء در مسئوليتهاي اجتماعي ميكند» ، در بر ميگيرد؛ دريافتي كه خود ريشه در باوري ديرينه و اصيل دارد، باوري كه معتقد است: «توسعهي واقعي آن چيزي است كه در انديشهي آدميان رخ دهد، نه آنچه كه در انبارهاي گمرك، تالارهاي مد و يا زرق و برق تبليغات شهري قابل مشاهده است[4] ». به قول دال (1999): توسعهي واقعی تنها هنگامی رخ میدهد که کيفيت زندگی ارتقاء يافته باشد[5].
[1] Natural Reserves
[2] Natural Resources
[3] Biodemocracy
[4] به نقل از پايگاه اينترنتي اجلاس زمين در ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي (سپتامبر 2002).
[5] از وقوع چنين تحوّلی در مفاهيم بنيادين مربوط به توسعهي پايدار، با نام دوّمين انقلاب زيستمحيطی نام میبرند که نقطهي شروع آن را نخستين سالهای واپسين دههي سدهي بيستم ميلادی میدانند.