پندارينه‌ي غالبِ نخبگان محيط‌زيست در جهان امروز آن است که با توجه به رابطه‌ي مستقيمی که بين کيفيت زندگی و وضعيت محيط‌زيست وجود دارد، ميزان تماميت بوم‌شناختیِ نگه‌دارنده و ظرفيت جذب محيط‌زيست طبيعی به منظور تعيين عملکرد نظام اقتصادی کاملاً مشخص است. به سخنی ديگر، هر چه گوناگوني و پايداريِ چهره‌هاي متنوع حيات بيشتر و تضمین‌یافته‌تر باشد، مي‌توان به دورنماي بقای زيست‌بوم‌هاي زميني اميدوارتر بوده و با اطميناني بيشتر و اراده‌ای راسخ‌تر، براي آينده‌اي دوردست‌تر برنامه‌ريزي كرد. بنابراین گزاف نخواهد بود، اگر ادعا شود: درجه‌ي پایداری تمدّن انسانی، متناسب با اهمیتی خواهد بود که در فرهنگ جهانی، نسبت به حراست از کميّت و کيفيت اندوخته‌های طبيعی وجود خواهد داشت؛ بر این بنیاد، انتظار می‌رود، هر چه گرایه‌های زیست‌محیطی و ملاحظات متأثر از آن، به صدرِ اولویت‌های راهبردی و سیاست‌های کلانِ توسعه‌ي جامعه نزدیک‌تر شود، می‌توان به پایداری زیست در آن جامعه هم، امیدوارتر بود؛ آموزه‌ای که متناسب با فربگی میانگین داناییِ هر ملّتی، بر شمارِ افرادی که به صف طویل هواداری از آن ملحق می‌گردند، افزوده‌تر می‌شود.
    و اينجاست كه بايد حيرت و  تأسف عميق خود را از اوج گرفتن تظاهرات طبيعت‌ستيزانه، آن هم در بالاترين سطوح مديريتي جامعه‌ي امروزمان آشكار ساخت؛ آن هم در جامعه‌اي كه به درستي نشان داده از ميانگين هوش بشري، بسيار بيشتر در چنته داشته و دارد.