در هجوم تشنگي ، در سوز خورشيد تموز ...
هفتهي گذشته سفري به «ريگبلند» كاشان داشتم؛ يكي از بزرگترين ريگزارهاي شناختهشدهي ايران كه كمترين فاصله را با پايتخت دارد! بهانهي سفر، سركشي به روند اجراي طرح ملّياي است كه در دست دارم. طرحي با عنوان: «ارزيابي و تهيهي نقشهي بيابانزايي به روش اصلاح شدهي فائو و يونپ در حوضهي آبخيز درياچهي نمك». تلاش ميكنم در پستهاي آينده اطلاعات بيشتري در مورد اين طرح ارايه دهم ... تا آن زمان، ميخواستم شما را در خلسهي تماشاي تصويري شناور سازم كه ساعت 30/12 دقيقهي روز دوشنبه، بيستم شهريورماه ۱۳۸۵ - در جنوب جادهاي كه وزارت نفت به تازهگي و براي كشفيات نفتي خويش در منطقهاي موسوم به سيازگه (در مجاورت ارتفاعات كمپ متروكهي شمارهي 2 تثبيت شن) احداث كرده است – آن را به ثبت رساندم.
درختچهي خشكيدهاي به نام اسكمبيل (Calligonum) كه مقاومت تحسينبرانگيزش براي ماندن و فرونيافتادن و حفظ خاك، چنان براي من، حميد، عمار و همكار كاشانيام، آقاي مهندس كيانيپور تحسينبرانگيز بود كه بياختيار، خلسهي ديدارش در زير آفتاب سوزان ريگبلند، لحظاتي چند ميخكوبمان كرد.
خوانندهي عزيز «مهار بيابانزايي»
دوست دارم احساستان را در هنگام تماشاي اين «آيهي مقاومت» بدانم.
آيا شما نيز چون نگارنده، به ياد اين سرودهي بيادماندني و جاودان استاد فرزانه، محمّدرضا شفيعي كدكني نميافتيد؟!
در هجوم تشنگي، در سوز خورشيد تموز
پاي در زنجير خاك تفته مينالد گَوَن:
روزها را ميكنم پيمانه با آمد شدن
غوك نيزاران لاي و لوش گويد در جواب:
»چند و چند اين تشنگي؟ خود را رها كن همچو ما
پيش نِه گامي و جامي نوش و كوته كن سخن.»
بوتهي خشك گَوَن در پاسخش گويد: «خَمُش!
پاي در زنجير، خوشتر تا كه دست اندر لجن.»
بياييد همه در برابر عظمت غرورانگيز و رازگونهي اين ايستادگي يگانه و ناهمتا ، كلاه از سر برداريم و در زيبايي نابش شناور شويم ...