آتش سوزي جنگل گلستان - با تشكر از تارنماي آلماگل

    فرزاد فضل‌پور، يكي از جوانان علاقه‌مند به محيط زيست وطن است كه در غالب تشكل غیر دولتی دوستداران طبيعت سبز بجنورد ، چند صباحي است مي‌كوشد تا با رويكردي جدي‌تر و مؤثر‌تر براي آگاهي بخشي مردمش و نيز حراستي پايدار از مواهب طبيعي خراسان شمالي‌، مثمر ثمر واقع شود. روايت تلخ او از رخداد آتش‌سوزي جنگل گلستان و  نابودي حدود 400 هكتار  - البته تا هزار هكتار هم گزارش شده است - از باارزش‌ترين رويشگاه‌هاي جنگلي كشور، به همراه برخی حواشی دیگر مي‌تواند بسيار عبرت‌آموز باشد:
     اينكه بي‌مبالاتي عده‌اي انسان شكارگر، مي‌تواند چه فاجعه‌اي به بار آورد؛
    اينكه هنوز هم مسئولين امر از عهده‌ي برقراري يك هماهنگي ساده بين داوطلبين مهار حريق و نيروهاي مؤظف در چنين شرايط بحراني عاجز هستند؛
     اينكه همين ناهمانگي‌ها منجر به مهار حريق كه نشد، هيچ! گسترش آن را نيز در پي داشت!!
     اينكه اشتياق افراد حاضر براي سوار شدن بر چرخ‌بال بيشتر از خاموش كردن حريق بود!
    اينكه مهمترين كمك براي مهار آتش را «باد» انجام داد كه مسيرش را تغيير داد  و نه مسئولين كه در پي فراهم كردن تشك خوشخواب براي اقامت در جنگل بودند!! - هر چند نمي توان و نبايد از تلاش شجاعانه‌ي آن گروهي كه خالصانه براي مهار آتش اقدام كردند، چشم پوشيد.
    نكته‌ي غم‌انگيز ديگر سخنان عالي‌ترين مقام كشور در حوضه‌ي محيط زيست در جريان همايش «جهانگردی طبیعت یا اکوتوریسم» بود كه براي مهار آتش از كساني تشكر كرد كه اصولاً هيچ نقشي در خاموش كردن آتش نداشتند و آنگونه سخن راند كه بسياري از حاضران علاقه‌مند به طبيعت از روی شرم مجبور شدند، سرهايشان را به زير انداخته و چشم به زمين بدوزند!
    فرزاد در واپسين بخش از نوشتارش، پرسشي تأمل‌برانگيز را طرح كرده و خواستار پاسخ شده است ... هر چند كه شايد خود بهتر از هر كسي بداند كه پاسخ آن پرسش بيشتر «دانستني» است تا «گفتني»!

با پير خرد نهفته مي‌گفتم دوش
با من سخن سر جهان هيچ مپوش
نرم نرمك مرا همي گفت به گوش
دانستني است، گفتني نيست، خموش!