بيابان ؛ يكي از بكرترين عرصههاي پژوهشي است
گفتيم كه بيابانزايي معضلي جهاني است، چرا كه عوارض آن، نه فقط ساكنان سرزمينهاي خشك، بلكه تقريباً كل ساكنان بومسپهر را، كه فعلاً در غفلت به سر ميبرند – دستكم از بابت تهديدي كه از سوي گرسنگان متوجه امنيت، ثبات، آرامش و آسايش آنان است – شامل ميشود. در واقع بيابانزايي، به نقش يكي از اركان اصلي چرخهي شومي عمل ميكند كه در هر كشور، از فقر و سوء تغذيه آغاز شده و به فرواُفتهاي جسمي و ذهني، عدم كسب مهارتهاي پيچيده و در نهايت افزايش واردات فناوري پيشرفته، دانش فني و وابستگي بيش از پيش منطقه منتهي ميشود. همهي اين موارد بر دامنه و شدت فقر افزوده، در نتيجه، فشار بر زمين، تخريب منابع و بيابانزايي نيز شدت ميگيرد. به كلامي ديگر، بيابانزايي خود بر فقر اثر گذاشته و هم از او تأثير ميگيرد.
از اين ديدگاه، نهتنها ميتوان اختصاص بودجههاي جهاني و مشاركت سازمانهاي بينالمللي را در امر مهار بيابانزايي توجيه كرد، بلكه بر التزام عملي دولتها به رعايت قوانين مصوب كنوانسيون مقابله با بيابانزايي و افزايش بودجهي مربوطه نيز، بيش از پيش تأكيد داشت.
و درست از همين منظر، جايگاه پژوهش و ساماندهي مطلوب ظرفيتهاي پژوهشي كشور در چارچوب برنامهي اقدام ملّي، بيش از پيش درك شده و به ثبوت ميرسد؛ آن هم در سرزميني كه استعداد بيابانزايياش را آشكارا نشان داده و ميدهد. از اين رو، شايد يكي از فوايد فزوني شمار پژوهش در اين حيطه، همان طور كه جهان در دو دههي اخير شاهد آن بوده، توفندگی و تپندگی بيشترِ اين آگاهیها در نزد افکار عمومی و به تبع آن جلب توجه بيشتر دولتمردان و قانونگذاران، به منظور افزايش حمايتهاي مادی و معنوي از چنين تحقيقاتي باشد.
هرچند كه ميدانيم در آغاز راه هستيم و مرحلهي جنينی را پشت سر میگذاريم؛ به قول مارك پاتسيون: «در عرصهي پژوهش، به همان نسبت كه پيشروي ميكنيم، چشماندازمان دورتر ميشود … پژوهش هميشه ناكامل است.»
و در اين ميان ، بيابان ، يكي از بكرترين عرصههاي پژوهشي است ...