احمدرضا رضایی

نامش «احمد رضا رضايي» است. محيط بان شجاعي كه بيش از 19 سال سابقه‌ي خدمت در يگان محيط‌باني سازمان حفاظت محيط زيست را دارد و تاكنون در بسياري از مناطق حفاظت شده‌ي كشور خدمت كرده و ده‌ها تشويق‌نامه در پرونده‌ي خويش دارد. سال گذشته در چهارمين روز دي‌ماه و در حالي كه در تعقيب دو شكارچي «پازن» بود، مورد اصابت گلوله‌ي يكي از شكارچيان قرار ‌گرفته و از ناحيه‌ي هر دو پا به شدّت آسيب مي‌بيند. هفته‌ها در بيمارستان بستري بود و متجاوز از دو ماه هم پاهايش در گچ مي‌ماند و غم‌انگيز‌تر از همه اينكه مجبور مي‌شود تا همه‌ي هزينه‌هاي بيمارستان را (يعني يك ميليون و صد و پنجاه‌هزار تومان) خود شخصاً بپردازد، آن هم در شرايطي كه تمامي دريافتي ماهانه‌اش به 200 هزار تومان هم نمي‌رسد. حتا – همان طور كه مي‌بينيد - هنوز هم بعد از گذشت بيش از 9 ماه از آن حادثه، پزشكان موفق نشده‌اند تمامي ساچمه‌ها را از پايش درآورند. با اين وجود و به رغم درد و سوزِ گاه و بيگاهي كه در پاهايش حس مي‌كند و نفسش را بند مي‌آورد، او هم‌اكنون در پاسگاه محيط‌باني «برجويي» از منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي سبزكوه، مشغول انجام وظيفه است و با همان شور و عشق سابق از زيبايي‌هاي ناهمتاي «سبزكوه»، از پلنگ و سنجاب ايراني و تيهو و كل و بز‌هاي آن، از آبشارهاي مرتفع و زيبايش، از دره‌ي «عشق» و از رودخانه‌ي سبزگون و خروشان «كره‌بس» مي‌گويد كه چگونه قلب سبزكوه را شكافته و از ميان دره‌هاي ژرف و اسرارآميزش، آواز آشنا و حضور پرطراوت و پايدارش را به زمين و همه‌ي زيستمندان اين خطه‌ي بكر و «نارام» ارزاني داشته است.

مي‌گويم: چرا هزينه‌هاي درماني‌ات را خودت پرداخت كرده‌اي؟

مي‌گويد: به هر جا كه فكر كنيد رفته يا نامه نوشته‌ام؛ همه مي‌گويند: تلاش خواهيم كرد تا حق و حقوقت را بدهيم. حتا نزد رياست سازمان هم رفته‌ام و خانم جوادي هم دستور داده‌اند كه 500 هزار تومان به من بدهند!! امّا احمد رضا هنوز حتا نتوانسته پس از 9 ماه تمامي هزينه‌هاي درماني‌اش را بگيرد، چه رسد به اينكه مورد تشويق قرار گرفته و پاداش دريافت كند!

مي‌گويم: تكليف آن دو شكارچي ناجوانمرد چه شد؟

مي‌گويد: آن دو را شناسايي كرديم، امّا هيچيك مجازات نشده‌اند و حتا در زندان هم نمانده‌اند! چون پولدار هستند و مغازه‌ي طلافروشي دارند!! تازه يكي دو بار هم كه به دادگاه رفته و شكايت كرده‌ام، مرا تهديد كرده و دوستان و فاميلش با چوب به جانم افتاده‌اند، آن هم در مقابل درب خروجي دادگاه!!

 

هموطن عزيز من كه در حال خواندن اين سطور هستي!

قصه‌ي پرغصه‌ي احمد‌رضا، تنها قصه از اين نوع نيست، احسان سلطاني نيز، محيط‌بان جوان ديگري است كه دو ماه پيش در همين منطقه از ناحيه‌ي سينه و صورت به شدّت مورد اصابت گلوله‌هاي متعدد ساچمه‌اي يك شكارچي ناجوانمرد ديگر قرار گرفت و به طرز معجزه‌آسايي از مرگ جان سالم به در برد؛ امّا هنوز نتوانسته است به سر خدمت خود بازگردد.

اين هم پاي آسيب‌ديده‌ي جعفرقلي رحيمي، محيط‌بان عاشق ديگري است كه در پاسگاه معدن در همان منطقه خدمت مي‌كند و با وجود ادامه‌ي جراحت و عفونت و دردي كه تحمّل مي‌كند، عاشقانه از مواهب طبيعي «سبزكوه» پاسداري مي‌نمايد. دستان گرمشان را مي‌بوسم و از پروردگار مهربان مي‌خواهم تا از درد و رنج اين عاشقان گمنام و بي ادعا بكاهد ...

 

راستي! آيا كار ديگري هم مي‌توان كرد؟!

 نمي‌دانم! شايد اگر شمار امضا‌ءكنندگان اين نامه از مرز يكصد هزارنفر بگذرد، در آن صورت، انرژي مثبت آن يكصدهزار حامي ايراني محيط زيست، بتواند مسئولان را ترغيب كند تا تكريم واقعي و درخور از محيطبانان شجاع و عاشق وطن را در اولويت قرار دهند.

پس اگر هنوز اين لينك حمايت را امضا نكرده يا به دوستانتان اطلاع نداده‌ايد، چنين كنيد و به دنيا نشان دهيد كه در ايران مردماني آزاده و طبيعت‌دوست زيست مي‌كنند كه به جز ملاحظات مرسوم شخصي و حقوقي، براي حفظ محيط زيست نيز حساسيت به خرج داده و با درد محيط‌بانان، آنان نيز درد مي‌كشند و اشك مي‌ريزند ...