«برای فهم اينکه کشوری توسعه­يافته يا در حال توسعه است، نيازی به اندازه­گيری درآمد ملّی يا سرانه نيست. کافيست به دبستان‌ها برويم و به روانشناسی آموزش کودکان توجه کنيم. نطفه­های توسعه در دبستان‌ها بسته می­شود، نه در آزمايشگاه­ها. اين انسان‌ها هستند که سرمايه را بارور، فناوری را ابداع و طبيعت را تسخير می­کنند. لذا انسانی قدرت نوآوری و خلاقيت دارد که شخصيت او در دوران کودکی با اين مفاهيم خو گرفته باشد. کودکی که فقط آموخته است تقليد کند، چشم بگويد، منفعل باشد، ساکت بماند و خطوط قرمز را رعايت کند، چگونه می­تواند در عرصه‌ي توليد، دانش و فناوری، پيشتاز، خلاق، نوآور و مرزشکن باشد؟ سرمايه­های ما در چاه­های نفت و يا در بانک‌ها نيست، سرمايه­های ما در دبستان‌ها نشسته­اند، با آنان چه می­کنيم؟»

داگلاس نورث[1] -  برنده‌ي نوبل 1993

 

در زمانه‌ي حاضر، شايد كمتر جريان فكري يا صاحب‌نظري را بتوان يافت كه بر لزوم حراست از اندوخته‌ها و منابع‌طبيعي۱، به عنوان يگانه بسترِ زيست و گرانيگاهِ موجودات زنده، تأكيد نورزد و بر ممتاز‌بودنِ جايگاهِ آن ترديدي وارد آورد. چه، اگر برآيندِ هم‌انديشي و تلاش مجموعه‌ي آحادِ جامعه، به ويژه پژوهشگران، كار‌آفرينان، تصميم‌سازان و تصميم‌گيرانِ شاغل در اين حوزه، بتواند موجوديتي پايدار و پويا را براي طبيعت رقم زند، آنگاه بي‌گمان، امنيت غذايي برقرار خواهد ماند، تنوع زيستي با شتابي مثبت به روند تكاملي خود ادامه خواهد داد، جريانهاي كاهندة كارايي سرزمين، مجالي براي فروسايي نخواهند يافت و بدين‌ترتيب، می­توان اميدوار بود، يكي از غم‌انگيز‌ترين و تأسف‌بارترين اشكال ملموس فقر، كه در هيبت فقر غذايي ظاهر مي‌شود، برای هميشه ريشه‌كن شود. هرچند، نبايد پنداشت كه تنها با مهارِ فقر غذايي، بدون پرداختن به ديگر جنبه‌هاي فقر، مي توان دورنمايي پايدار و بايسته براي زيستن در بوم‌سپهر ترسيم كرد.

چنين است كه ديگر ابعادِ فقر از جنبه‌ي شاخص‌هاي انساني (حوزه‌ي فرهنگ، سياست، اجتماع و ... ) پديدار ‌شده و منظرِ نويني براي نگريستن به مفهوم زيستن و كيفيت حيات گشوده مي‌شود. بر پايه‌ي چنين دانستگي است كه براي نخستين بار از دانش‌واژه‌ي نويني به نام «زيست‌‌سالاري» يا بيودموكراسي، سخن به ميان آمده و بر اين آموزه پاي مي‌فشارد كه: «ارزش و اهميت تمامي اشكال تنوّع حيات مورد احترام بوده و حفاظت از اندوخته‌هاي ژني و منابع‌طبيعي، مي‌بايست همواره در اولويت نخستِ طرح‌هاي توسعه قرار داشته باشد.» بنابراين، ديگر نمي‌توان و نبايد به كاركرد و مفهوم سنتي توسعه‌ي پايدار: «توسعه‌اي كه منابع تجديد‌ناپذير را تخريب نمي‌كند و در درازمدّت قابليت تداوم دارد.» بسنده كرد؛ چرا كه توسعه‌ي پايدار از معنايي گسترده‌تر و جهان‌شمول‌تر برخوردار بوده و هر فرايندي را كه: «به دگرگوني انديشه‌ي آدميان مي‌انجامد و آنها را آماده‌ي ارتقاء در پذيرش مسئوليت‌هاي اجتماعي مي‌كند» ، در بر مي‌گيرد؛ دريافتي كه خود ريشه در باوري ديرينه و اصيل دارد، باوري كه معتقد است: «توسعه‌ي واقعي آن چيزي است كه در انديشه‌ي آدميان رخ دهد، نه آنچه كه در انبارهاي گمرك، تالارهاي مد و يا زرق و برق تبليغات شهري قابل مشاهده است[3] ». بي‌دليل نيست كه يك انديشمند معاصر با صراحت مي‌گويد: «هيچ تحول يا انقلاب سياسي، اجتماعي و اقتصادي در قرن اخير نتوانسته است، همچون تحولات زيست‌محيطي بر رفتار و بينش انسانها تأثير بگذارد (McCormic)».

 



[1] با سپاس از احمد صارمی که برای نخستين بار مرا با نورث آشنا کرد.

۱ بايد اعتراف كرد، توليدات كنوني كشاورزي، در اغلب كشورهاي جنوب از جمله ايران، به بهاي مصرف اندوخته بدست مي‌آيد، نه توليد منابع! چراكه فرايند زمان‌بر و نه چندان ساده‌ي تبديل اندوخته‌هاي طبيعي( Natural  reserves)  به منابع طبيعي(Natural Resources) ، نياز به نرم‌افزاري پژوهشي و سازوكاري هوشمند دارد؛ در توصيف منابع طبيعي، تعاريف متعددي ارايه شده است كه شايد يكي از جديد‌ترين و كامل‌ترين تعاريف متعلق بهCamp  وDaugherty  (2002) باشد كه مي‌نويسند: «به هر نوع شكلي از كارمايه(انرژي) كه مي‌تواند بوسيله‌ي انسان مورد استفاده قرار گيرد، منابع طبيعي گويند».

1 به نقل از پايگاه اينترنتي اجلاس زمين در ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي (سپتامبر 2002):