ضوابط تعيين معيارها و شاخصهای بيابان زايي
از آنجا که شاخصهای بيابانزايی در هر منطقه، میبايست از عهدهي توصيف کمّی اثرِ معيارِ مورد نظر در شکلگيری جريان بيابانزايي، از منظرِ اهميت، ميزان و دامنهي آن اثر برآيند؛ تا هنگامی که به معيارها و شاخصهايي معتبر برای اندازهگيری جريان بيابانزايي دست نيافتهايم، سخن گفتن از روشهای ارزيابی و مهارِ اين پديده، تنها روی کاغذ است که معنیدار مینمايد ...
مسألهي ديگر، سهلالوصول بودنِ اندازهگيری آنها و متناسب بودنشان با شرايط خاص منطقهي مورد مطالعه است. به عنوان مثال، ممکن است شاخص تجمع سرب در خاک به عنوان يکی از ابزارهای ارزيابی معيارِ تجمع مواد سمی، در منطقهای که فرسنگها با قطبهای صنعتی فاصله داشته و يا اصولاً از تترا اتيل سرب برای افزايش عدد اکتان (آرامسوزی) سوخت خودروها استفاده نمیشود، شاخصی زايد و ناکارآمد محسوب شود. همچنين، معيار مورد نظر بايد منحصراً توصيفکنندهي منطقهي خاص تحت اثر باشد، نه عرصههايی خارج از آن و شاخصها نيز با توجه به ويژگيها و شرايط منطقهای معيارِ مربوطه آفريده شده باشند(سطح کاربرد محلی).
آخرين دريافت بر بنياد اين دانستگی استوار است که بدون توجه به واقعيات فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعه، انتقال و کاربرد بهترين و نوينترين فناوريهای روز هم نخواهد توانست بيابانزايي را ريشهکن سازد؛ باوری که بيش از دو دهه است (از 1980 تا کنون) پيوسته بر شمارِ طرفدارانش اضافه میشود. درنتيجه، لحاظ معيارهايی نظير تشکيلات محلی، ساختار قدرت، وضعيت شاخصهای توسعهي انسانی، طبقات اجتماعی، نژاد، جنس، روابط فاميلی، مذهب، رفتار خانوادهها و جايگاه زنان، بازار، انگيزههای اقتصادی، نيروی کار، الگوهای مهاجرت، مالکيت اراضی، مشارکتپذيری، درجهي استقبال از پژواکهای گروهی و وزن مديريت سازهای در تصميمسازيها و تصميمگيريها میتوانند در ارزيابی فرآيند بيابانزايي و کشف شيوههای مواجهه با آن بسيار ثمربخشتر از اتکای صرف به معيارها و شاخصهای منتج از محيط طبيعی عمل کنند.