« پاييز هيچ حرف تازه‌اي براي گفتن ندارد؛ با اين همه وقتي از منبر باد بالا مي‌رود، درخت‌ها چه زود به گريه مي‌افتند.»

 

براي «او» كه هشت روز است پرواز را به خاطره‌ي ماندگار خود سپرد و اوج گرفت ...

يكي بايد اين جا باشه
كه شب رو كم كنه از روز
روز تازه‌اي بياره جاي اين روز غزل‌سوز
يكي بايد اينجا باشه، اوني كه مثل كسي نيست
وقت سر دادن آواز
مثل اون هم‌نفسي نيست.
فرصتي نمونده اي عشق! اين صدا صداي مرگه
آخرين فصل جوانه، فصل جون دادن برگه.
از تو قصه‌ها طلوع كن تا غروب من بميره.
زير خاكستر سردم، شعله‌ي تو جون بگيره.
فرصتي نمونده اي عشق! اين صدا صداي مرگه ...

       همه‌ي آناني كه در نهمين روز مردادماه 1385 در مسجد حضرت رضا (ع) گرد آمده بودند تا در تلخ‌ترين وداع اسماعيل رهبر، شانه‌هايش را بگيرند تا كمتر بلرزد، به جان ديدند كه سخنران روحاني مجلس چگونه تمام تلاش خود را كرد تا دست كم به شتاب اشك‌ريزان خاموش مجلس نيافزايد و با اشاره‌اي عرفاني يادمان بياندازد كه «پياله شكستن ليلي در مقابل مجنون»، دليل بر دلدادگي و خواهندگي ليلي و ترك خوردن دلش است ...
مگر قصه‌ي راز رسيدن ليلي را بياد نداريد؟

ليلی زير درخت انار نشست ...
درخت انار عاشق شد،
گل داد، سرخ سرخ.
گل‌ها انار شد، داغ داغ.
هر انار هزار تا دانه داشت.
دانه‌ها عاشق بودند،
دانه‌ها توی انار جا نمی‌شدند.
انار کوچک بود.
دانه‌ها ترکيدند. انار ترک برداشت. خون انار روی دست ليلی چکيد ...
ليلی انار ترک خورده را از شاخه چيد. مجنون به ليلی‌اش رسيد.
و راز رسيدن فقط همين بود.

                                            کافی است انار دلت ترک بخورد …

        ساعت 30/13 امروز، يك بار ديگر همه‌ي دوستان و همكاران اسماعيل رهبر در مسجد حضرت محمد (ص) مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع - مؤسسه‌اي كه هشت روز است ماتم گرفته و از هميشه خاموش‌تر به نظر مي‌رسد - جمع مي‌شوند تا در آستانه‌ي روز پدر، به پدري دل‌شكسته و همسري داغدار نشان دهند كه مصيبت او، مصيبت ماست و از پروردگار مهربان تمنّا كنند تا به اسماعيل و سپيده و ياسمن تواني مضاعف براي تحمّل اين دوري جانفرسا از بانوي مهربان، ساده و پاك‌نهاد خانه‌ي خاموش‌شان (ايران اميري) عطا كند ... خانه‌اي كه اگر همه‌ي وسايلش را هم بفروشند، آن صندلي كه مال‏ تو بود را هرگز تكان هم نخواهند داد ... شايد وقتي دوباره ديدنت، خسته باشي ...

تاكنون هيچكس تراكم پيامهاي تسليت براي يك همكار را تا اين حد به ياد ندارد!

پيامهاي تسليت به اسماعيل رهبر در پشت درب اتاق كارش