هدیهی خاطره حجازی به خوانندگان این سطور

ایشان، یکی از تازهترین سرودههای خویش را تقدیم ما کردهاند ... سرودهای در ستایش شاید ارزشمندترین موجود زنده کره زمین که بیشک بدون او، زندگی وجود نداشت. شعری بر وزن افسانه نیما ...
با هم میخوانیمش در حالی که توجه شما را به یکی از زیباترین بلندمازوهای عالم با عمری بیش از 220 سال جلب میکنم که در باغ گیاهشناسی نوشهر حضور دارد و من در چهارمین روز از اسفند 1391 آن را ثبت کردهام:
در دل من صدای غریبیست
.مثل باران که بر دف ببارد
یک نفر شب که در خواب خوابم
پشت پلکم پری میگذارد
روز پیشین درختی تناور
نام من را به گرمی صدا کرد
توی خانه به هر چه زنم دست
بوسه ای بر کفم مینشاند
این سلام جهان بی طمع نیست
کاری ازدست من برمیآید
اتفاقی قرار است بیفتد
شعر و شاعر کلام و کلیم اند
می گریزم از این پیک مخصوص
شانه ام در خور آسمان نیست
من غریبم غریبم غریبم
حرف دل کی کسی می دهد گوش
صورت دیگری می پذیرد
آن صدا که فقط یک صدا بود
کنج تنهایی ام را حضوری
می کند با قدومش تبرک
می برد دست خود در گلویم
در دلم بلبلی می گذارد
ناگهان غربتم می گریزد
می شوم با جهانم یگانه
یکسره هستی ام صادقانه
می دهد ساحتش را نشانم
می توانم زمین را به یک ضرب
عاشقانه بگیرم در آغوش
وانهاده به من هر دو کف را
تا بگویم چه در پیش رو هست
آخر کار عالم چه سبز است
شاعران ترجمان امیدند
هر کسی می تواند بکارد
ضربه های تبر رفته از یاد
در ترازوی قانون مساویست
حق ما با حقوق درختان
می تواند پرنده بسازد
بر سر انگشت ما آشیانه
عاشقان زمین با درختان
اولین راز خود می گشایند
کودکان در کنار درختان
روشن از عشق و صلح و صفایند
روح سبز جهان می کند پر
کاسه ی جان صاحب هنر را
چوب مرده صدایش صدا نیست
ساز زنده خیال و درخت است
تا که از چشم دل دیدم این را
پیش پایم درختی نشاندم
آخر و ابتدای جهان را
با درختان به هم می کنم وصل
دیگر احساس غربت ندارم
معنی رابطه کرده تغییر
برای آشنایی با دیگر تألیفات پرشمار این ادیب طبیعت دوست وطن، میتوانید اینجا را نگاه کنید. همچنین، در این نشانی، تحلیلی از سرودههای خاطره حجازی را میتوانید بخوانید.
و دست آخر آن که این هم شیوهی جدیدی برای فراموشی به ابتکار خاطره حجازی!