پايين رفتن از دوزخ آسان است! امّا ...
شوربختانه بايد اعتراف كرد: ايرانيان در زمانهاي زيست ميكنند كه پايداري كمّي و كيفي اندوختههاي طبيعي زادبومشان هيچ زمان چون امروز، چنين در مخاطره نبوده است؛ مخاطراتي كه با وجودِ جدي بودن، متأسفانه نتوانستهاند در تغيير سمت و سوي ملاحظات راهبردي كشور چندان توفيقي بدست آورند و كماكان شاهديم كه خواهشهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي اغلبِ برنامههاي توسعه، بر خواهشها و ملاحظات زيستمحيطي ارجحيتي تام و تمام داشته و راهبردها، بر بنيانِ مهمترين اولويتهاي زيستبوم آفريده نميشوند؛ به نحوي كه نخستين وزيرِ وزارتخانهي درهم ادغامشدهي جهاد كشاورزي را واميدارد تا در نخستين سال صدارت خويش (1380) بيمهابا هشدار دهد: «طرحهاي ملّي و توسعهاي، عملاً منطبق با برنامههاي زيستمحيطي كشور نيست … اين طرحها نبايد سازمان جنگلها و مراتع را در خدشهدار كردنِ عرصههاي طبيعي تحت فشار قرار دهد[1].» به عنوان مثال، بر پايهي پژوهشي كه با هدايت گروه اقتصاد كشاورزي دانشگاه تربيت مدرس و به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده است، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزهي محيطزيست و منابعطبيعي ايران در طول دورههاي پنجسالهي نخست و دوّم برنامههاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريب اندوختههاي طبيعي تجديدشوندهي (جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77- 1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايهي خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابعطبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است[2]؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال (نزديك به پنجاه برابرِ كل بودجهي مؤسسهي تحقيقات جنگلها و مراتع در سال 1381) تخمين زده ميشود. اين ارقام نشان ميدهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دورهي مزبور[3]، نميتوانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيستمحيطي و محاسبهي ميزان تخريب سرمايههاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربهاي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ(Kapp) آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: «نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيطزيست غيرقابل انكار است.»
اهميت اين دريافت، هنگامي بيشتر رُخ مينمايد كه بدانيم هزينهي لازم براي تخريب 100 هكتار سرزمين آبادان، اغلب، كمتر از هزينهي آبادكردنِ دوبارهي يك هكتار زمينِ ناآبادان است؛ ترجمان اين مفهوم آن است كه هزينهي جبران اشتباهاتِ زيستمحيطي چنان سنگين شده و ميشود كه اگر دير چارهجويي كنيم، ديگر سرمايهاي براي جبرانِ مافات، در خزانهي ملّت وجود نخواهد داشت؛ حقيقت تلخي كه بيش از دوهزار سال پيش، ويرجيل، شاعر انديشمند رومي در سرودهاي تكاندهنده، آن را به آيندگان زنهار داده بود:
آسان است پايينرفتن از دوزخ
چرا كه درهاي تاريك دوزخ
همواره شبان و روزان گشوده است
امّا بازگشتن به سوي بهشت و روشنايي روز
رنج است و محنت بسيار[4]
غمانگيز نيست كه قريب دوهزار و هفتاد سال پس از ويرجيل، هنوز نيز به آساني از پلههاي دوزخ پايين ميرويم و فراموش كردهايم كه راه بازگشت تا چه اندازه دشوار و جانفرسا خواهد بود؟
[1] هر چند كه ایشان نيز در پايان دوران صدرات خويش (1384) عملاً مسئوليتي پروژهاي را ميپذيرد كه در طول يك دههي گذشته بيشترين فشار را به همان سازمان جنگلها و مراتع وارد ساخته و ميسازد!
[2] اين در حالي است كه اعتبارات عمراني اين بخش از 20 ميليارد ريال در ابتداي برنامهي اول به بيش از 90 ميليارد ريال در سال پاياني افزايش يافت.
[3] ميرزاده، حميد و شمسالدين حسيني. 1378: آمار سخن ميگويد. تهران، انتشارات كاوش، 131 صفحه.