برای سلامتی استاد بهرام سلطانی دعا کنیم ...
کامبیز بهرام سلطانی، مرد خستگیناپذیر طبیعت ایران؛ متخصصی دردآشنا و عاشق که هرگز حاضر نشد حقیقت را فدای مصلحت شخصیاش کند، متأسفانه این روزها سخت دارد با غولی جانکاه به نام سرطان ریه دست و پنجه نرم میکند ...
درست است که چند روزی است که حتا سخن گفتن برایش دشوار شده، اما دوستان من! ایمان دارم که هنوز اگر به برق چشمانش بنگرید، میتوانید نام بلند ایران را در آن رهگیری کنید ... مردی که همه چیزش را برای ساختن یک طبیعت آباد و زیستمندانی شاد عرضه کرد و هرگز هیچ موقعیتی را به وکالت این محیط زیست رنجور ترجیح نداد. بیشک خوانندگان مهار بیابانزایی خاطرهی یادداشتهای وزینش را به یاد دارند که چگونه عصاره دانشش را بی هیچ چشمداشتی برای اعتلای دانش طرفداران و فعالان محیط زیست ایران عرضه میداشت و امروز نوبت ماست تا در سپاس از مردی که تارو پود وجودش با عشق به دنا، میانکاله، انزلی، پریشان، بختگان، شادگان، آلماگل، باهوکلات، کلاه قاضی، بمو، میانجنگل، هامون، ارسباران، سبزکوه و ... گره خورده است، با همهی اخلاصی که در خود سراغ داریم و با همهی صمیمیتی که در خویشتن خویش میجوییم از پروردگار مهربان ... از خدای طبیعت و از رفیق آسمانیمان بخواهیم تا دوباره نوشخند پرمهرش را به بهرام سلطانی عزیز و خانواده کوچکش نمایان سازد و سایهی پرمهرش را همچنان بر بالای این بوم و بر مقدس سبز نگه دارد ...
هرگز یادم نمیرود هیجدهم بهمن 1388 را، وقتی که برایم نوشت: «محمّد عزیز، عمرم به پایان نزدیک شده و هنوز پاسخی نیافتهام.»
و همان زمان برایش نوشتم:
و امروز از هر کسی که این یادبرگ را میبیند و میخواند، میخواهم تا زمانی از روزانههایش را خلوت کند و از معبودش بخواهد تا به بهرامسلطانی توان پیروزی بر غول سرطان را عطا فرماید ...
مگویید این آرزو خام است ...
که میدانم خام نیست و حالا میتوانید از آن مادر و پسرک یک سالهاش بپرسید که چرا خام نیست؟
+ نوشته شده در جمعه ۲ دی ۱۳۹۰ ساعت 23:22 توسط محمد درویش