در ستایش زنی که پروانه بود و 738 روز در زمین زندگی نکرد!
پروانه، نامی است که از 30 سال پیش، زمانی که جولیا لورن هیل- Julia Butterfly Hill - یک دختربچه شش ساله بود، برای خود انتخاب کرده است. در آن روز، وقتی که هیل به همراه خانواده خویش مشغول پیاده روی و گشت و گذار در طبیعت بودند، ناگهان یک پروانه روی انگشتانش نشست و در تمام مدت روز از آنجا تکان نخورد!
این حادثه
کوچک، اما به قدری برای آن دختربچه شش ساله شگفت آور و پر رمز و راز بود که سبب
گردید از آن پس، مسیر زندگیش را تغییر داده و به یک سلحشور و فعال محیط زیستی بدل
شود. کاری که بعد از سه دهه هنوز دارد انجام می دهد و نه تنها سبب شده تا بسیاری از
مردم دنیا او و خدماتش را دنبال کرده و ارج نهند، بلکه آن پروانه کوچک را هم برای
همیشه در تاریخ محیط زیست جهان، جاودان ساخت.
یادتان هست روزی از آن پنجره سبز
سخن گفتم که پیامبر من شد؟ فکر کنم
این پروانه هم پیامبر هیل بوده است! نبوده است؟
امروز یکی از
خوانندگان فرزانه تارنمایم به نام عباس رسول زاده
بیدگلی، به خاطرم آورد که 27 آذر مصادف است با سالگرد روزی که یازده سال پیش در 18 دسامبر 1999، پروانه پروانه
توانست سرانجام طبیعت ستیزان آمریکایی را که قصد داشتند تا رویشگاه بلندترین و
تنومندترین درخت دنیا ، موسوم به سرخ چوب غول پیکر یا Sequoia
sempervirens را در جنگل هومبولت ایالت کالیفرنیا نابود کنند، از تصمیم خود
بازداشته و تضمین دهند که هرگز به این درختان زیبا و یگانه آسیبی نخواهد
رساند.
می دانید چگونه پروانه موفق به چنین کاری شد؟
او 738 روز را در بالای
یکی از همان درخت ها – که اینک به آن لونا (Luna) می گویند،
سپری کرد!
باورتان میشود؟
یک دختر 25 ساله از 10 دسامبر 1997 تا 18 دسامبر 1999 را در در ارتفاع 55 متری از
زمین و بر روی یک درخت زندگی کرد و
تا تضمین نگرفت، از آن درخت پایین نیامد تا به همه ثابت کند، او پیامبر خود را
یافته است و می داند که رسالتش در این دنیا چیست؟
پیش تر از ماجرای بارون درخت
نشین برایتان گفته بودم، یادتان هست؟
جولیا هیل نشان داد که آن
بارون می تواند مرد هم نباشد! در عین حالی که از مردان چیزی هم کم ندارد! دارد؟
گفتنی آن که خانم
هیل، اینک به عنوان یک فعال محیط زیستی شناخته شده در جهان، اقدام های بازدارنده
خود را فقط محدود به داخل آمریکا نکرده و برای
نجات طبیعت کره زمین، فعالیت های خویش را همچنان ادامه داده و گسترش می دهد که
می توانید برای آگاهی از جزییات این برنامه ها و فعالیت ها، به ویژه اثرگذاری اش بر
روی رهبران برخی از کشورهای آمریکای لاتین به صفحه مربوط به
او در ویکی پدیا مراجعه کنید.
خب، همه چیز را گفتم، جز پاسخ به پرسشی که در پیشانی این
یادداشت هنوز می درخشد!
فرض کنیم در وطن
عزیز ما، در ایران هم یک پروانه بود! دختری که دلش می خواست برای جلوگیری از قطع
درختان در جنگل لویزان یا باغ گیاه شناسی نوشهر،
برای مخالفت با احداث جاده ابر؛ برای
اعتراض به نحوه مهار آتش در گلستان
و زاگرس؛ برای جلوگیری از
قطع درختان دنا به بهانه عبور
لوله گاز؛ برای مخالفت با احداث سد پانزده خرداد، سیوند و ...؛ برای دفاع از حق زیستن حیوانات؛ برای نجات دریاچه ارومیه و نخلستان های اروندکنار و
رویشگاه مانگرو در
نایبند و دریاچه بختگان و ...
اعتراض کند!
با او چه می کردیم؟!
تأمل در پاسخ این پرسش، شاید بتواند اندکی
از دلیل تشدید بیماری جانفرسای طبیعت وطن و
رواج وندالیسم را در جامعه
امروز ایران برشما بنمایاند! نمی تواند؟
یادمان باشد:
آن كه می خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می باید: ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالا رفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی كنند! می کنند؟
پرسش این است: آیا در نظام کنونی آموزش و پرورش مان، ما به کودکان مان - به دختران و پسران مان - ایستادن، راه رفتن، دویدن، پرسیدن، مقلد نبودن و اوج گرفتن را می آموزیم تا اینک از ایشان انتظار پرواز و پروانه بودن داشته باشیم؟





به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.