به بهانهي بدرقهي زيستمحيطيترين ماه سال!
در آخرين روز خردادماه قرار داريم؛ زيستمحيطيترين ماه سال! ماهي كه در نخستين روزش، تنوع زیستی را حرمت مينهيم؛ در چهارمين روزش، سالگرد تولّد مردی را گرامي ميداريم كه بيگمان بيشترين تأثير را در طول سه دههي گذشته بر مهار بيابانزايي در ايران و منطقه بر جاي نهاده؛ در دهمين روزش؛ جهانيان براي دنيايي بدون دخانیات ميثاق ميبندند؛ در پانزدهمین روزش، محيط زيست را جشن ميگيرند؛ بيست و پنجمين روزش را در اقدامي سمبليك، روز ملّي گل مينامند و سرانجام در بيست و هفتمين روزش به حرمت زيباييهاي بيابان، مقابله با بيابانزايي و كاهش اثرات خشكسالي، در بيش از 191 كشور گرد هم جمع ميشوند تا اعلام كنند: بايد با تغيير كاربري در هر زيستاقليمي، چه بيابان (بيابانزدايي)، چه جنگل (جنگلزدايي)، چه مرتع (مرتعزدايي) و چه تالاب (تالابزدايي) مقابله كرد و حرمت بومسازگانهاي (اكوسيستم) منحصر به فرد خويش، اين ميراثهاي طبيعي مشترك بيننسلي را حفظ نمود.
خوشحالم كه در اين ماه، «تارنماي مهار بيابانزايي» هم با 42 پست، نزديك به ششهزار بازديدكننده و 75 لينك، نهايت تلاشش را به كار بست تا در حد بضاعت خويش به ظرفيتهاي اطلاعاتي ايرانيان در حوزهي محيط زيست بيافزايد؛ آن هم در دورهاي كه تب فوتبال حتا خيابانها را نيز خلوت كرده بود، چه رسد به دنياي وبلاگستان! بار ديگر از همهي همكاران مطبوعاتي خويش، خبرگزاريها و شبكهي خبر سيما كه در طول اين ماه به انعكاس بخشي از ديدگاههاي نگارنده مبادرت كردند، سپاسگزاري ميكنم. بخصوص از كهنسالترين مطبوعاتچي تخصصي ايران، استاد يوسف قریب[1]، كه هنوز چون جواني پركارمايه به آباداني وطن ميانديشد، صميمانه قدرداني ميكنم.
فرازناي كلام آنكه دريافتهاي مورد اشاره در اين تارنما، به ناچار میبايد به انگيزهها ديگرگون شوند. بر اين باورم که اگر میکوشم، اگر میآموزم، اگر میآزمايم، اگر میکاوم و اگر گهگاه بر داشتهها و يافتههای خويش پای میفشارم؛ برای آن است که برانگيزد. چه، به گمان صاحب اين كلك، يافتههای پژوهشی هنگامی کارساز و مانا خواهند بود که انگيزنده و شورآفرين باشند؛ گذشته از پيام ذهنی برای سر، پيامی عاطفی برای دل نيز در خود نهفته داشته باشند. بعيد مینمايد که کار در بستر طبيعت، با اتکای محض به جنبههای صرف مهندسی سازه، جواب داده و تنپوشِ کاميابی به تن کند؛ تلفيقی از علم و هنر، مؤثرترين ابزاری است که به مددِ تصميمسازانِ اين حوزه خواهد آمد. فراموش نخواهم کرد: انديشههايی که تنها در سر میمانند و راهی به دل نمیگشايند، هيچگاه چندان ارجی نيافته و بازخورد مثبتی به دست نخواهند داد[2]. گاه دريافتهام، آنچه که دانشمندی ژرفکاو با آزمونهای علمی خويش، يا فرزانهای فيلسوف با برهانها و پويشهای ذهنی خود نتوانستهاند آنچنان كه سزاوار بوده آشنای ذهنِ ما گردانند که آن را بپذيريم، يک اثر ديداری با جادوی هنر خويش انجام دادهاند؛ اين توان شگرف از آن است که هنرمند، دل را آماج میگيرد؛ آن کانونِ شگفت «انگيزهها» را که توانهای درونی و هنجارهای روانی ما در آن فروخفته و درنهفتهاند.
با آن اميدِ سپيد، دفتر خردادماه را به پايان میبرم که از منظر خوانندگان عزيز اين تارنما، دستکم بخشي از دستنوشتههاي «مهاربيابانزايي»، برآمده از ژرفای جان بوده باشند.
پيوست:
خرداد ماه را به يك دليل شخصي ديگر هم دوست دارم، به دلیل آنکه براي من يادآور ميلاد عاشقترين بابایی است كه ميشناسم.
[1] وي متولد 1301 هجري شمسي بوده و مدرك دكتراي خويش را در سال 1967 در رشتهي اقتصاد كشاورزي از دانشگاه نانسي فرانسه اخذ كرده است و علاوه بر اين، فارغالتحصيل رشتهي ادبيات از دانشگاه تهران و از شاگردان روانشاد استاد بديعالزمان فروزانفر محسوب ميشود.