چهارشنبه هفته پيش از سكوت سنگين و غم انگيز رييس سازمان جنگل ها، مراتع و آبخيزداري كشور – دكترعلي سلاجقه – و نيز رييس دانشكده منابع طبيعي كرج – دكتر مهدي فائزي پور در برابر فاجعه تجاوز به باغ گياه شناسي ابراز شگفتي و گله مندي كردم و در عين حال اين اميد را براي خويش محفوظ داشتم كه آن عزيزان در فرصت باقيمانده، واكنش هايي سزاوارانه تر از خود و دستگاه متبوع شان بروز دهند.
    اينك در مأموريت ارزشيابي در استان خوزستان به سر مي برم، اما همچنان دل و جان و انديشه ام  با زيستمندان مظلوم و به خاك افتاده باغ اكولوژي نوشهر است و همچنان چشم انتظار واكنش عزيزان هستم و هستيم. به خصوص كه اينك از طريق آقاي دكتر محمد جعفري – مشاور عالي رييس سازمان – مي دانم كه هر دو بزرگوار از جريان ماجرا آگاهي دارند و حتا علي سلاجقه مراتب اعتراض خويش را نسبت به اين رخداد شرم آور در نشست شوراي معاونين وزارت جهاد كشاورزي اعلام داشته اند. اما انتظار ما اين است كه مواضع رسمي سازمان بر روي وب سايت رسمي اين نهاد انعكاس يابد.
    همچنين برايم جالب است كه چرا از بين ده ها هزار دانشجويي كه تاكنون از اين باغ پژوهشي ديدن كرده اند، هيچ يك حاضر نيستند تا خودرا به نوشهر رسانده و از تماميت اين حريم پژوهشي دفاع كنند؟!
    بار ديگر از عالي ترين مقام هاي مسئول در اين حوزه ، يعني آقايان پرهمت (رييس سازمان تحقيقات، آموزش و ترويج كشاورزي)، سلاجقه و فائزي پور مي خواهم تا مؤثرتر و دلگرم كننده تر از خود واكنش نشان داده و با محكوم كردن علني اين اقدام، به روشنگري و تنوير افكار عمومي بپردازند.
   

    يادمان باشد:

    اگر امروز مرد و مردانه در برابر تجاوزگران به باغ گياه شناسي نوشهر نايستيم، فردا ممكن است ديگر هيچ خاكريزي براي مان باقي نماند كه بتوانيم از آن دفاع كنيم.
    در عين حال مي خواهم از دكتر محمد جعفري عزيز قدرداني كنم كه اين روزها همه ي توان و نفوذش را براي حفظ موجوديت باغ اكولوژي نوشهر به كار بسته و مي كوشد تا عالي ترين مقامات نظام را – دفتر مقام رهبري، رؤساي قواي مقننه، قضاييه و مجريه، رييس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و نماينده مردم نوشهر در مجلس شوراي اسلامي - از تبعات ويران گر اين تجاوز نابخردانه و آزمندانه آگاه سازد.
    اين هم شعري كه يكي از دانشجويان عزيز پس از تماشاي ويرانگري هاي رخ داده در باغ اكولوژي نوشهر سروده است:


سوگنامه ای بر باغ نوشهر


آن تبر دستان پر کبر و غرور    
بی خدا مردان اهل جور و زور
نا جوانمردانه بر ما تاختند
سروهای باغ را انداختند
شهر نا گه پر شد از جیغ درخت          
ناله و فریادهای سخت و سخت
هر درخت کز اوج می آمد به زیر         
می نشست بر قلب من همچو تیر
چند روز است آسمان گریان شده       
سرزمین و جنگل عریان شده
جنگل انبوه و باغ مهربان             
سوخت در نادانی و جهل زمان  
من زتو زخمی ترم ای باغ من          
زخم های تو همیشه داغ من
واقعاً جز مرگ جنگل راه نیست؟

یا که هست و شهر از آن آگاه نیست؟


درج نظر