مي‌پذيريم كه پژوهش، مقوله‌ي خاصي است كه شايد بيش از هر چيز، پرداختن به آن و كامروا بودن در آن به سلوكي صبورانه، آرامشي پايدار، اراده‌اي استوار، نگرشي زيست‌مدار[1]، متقارن و نظم‌پذير و در عين‌حال انديشه­اي جمود‌ناپذير، هنجارشكن و گرايه­ساز[2] نياز دارد. عبارت مشهوري در ميان كشاورزان انگليسي رواج دارد كه مضمون آن چنين است: «يك كشاورز بايد طوري زندگي كند كه گويي فردا مي‌ميرد، امّا بايد به گونه‌اي كشاورزي كند كه گويي براي هميشه زنده است مي‌توان بر اين باور اصرار ورزيد كه به راحتي مي‌شود جاي كشاورز را در عبارت بالا با پژوهشگر عوض كرد، بدون آنكه از غناي مفهومي آن كاسته شود. به سخني ديگر، پژوهشگر نيز بايد به گونه‌اي پيگيرِ پژوهش خويش باشد، كه گويي هرگز مرگي فرا نخواهد رسيد. افزون بر آنچه كه در حوزه‌ي الزامات حقيقي (شخصيتي) برشمرده شد، لحاظ پاره‌اي از الزامات حقوقي (سازماني) نيز ضروري است تا پژوهش بتواند به كشف حقيقت نايل شده و باري از مشكلات حوزه‌ي مورد مطالعه‌ي خويش بردارد؛ موضوعي كه مهمترين گرايه‌ي نگارنده براي تبيين و تدوين مجموعه راهبردهاي 20 ساله‌ي بخش تحقيقات بيابان را تشكيل مي‌دهد. به عنوان مثال، هنگامي يك محقق درخواهد يافت پژوهشش واجد كدامين درجه‌ي ارزشي در نظام اولويت‌گذاري سازمان متبوعش است كه خود سازمان به عنوان يك شخصيت حقوقي بداند در كجاي سبد اولويت‌هاي راهبردي وزارتخانه و كشور قرار گرفته و دقيقاً نوع انتظار و ابزارِ برآورده كردن آنها مشخص و مهيا شده باشد. به سخنی ديگر، بايد حدود وظايف سازمان، دامنه‌ي فعاليت‌ها و مرز حوزه­ای که مسئوليتش را برعهده دارد، به خوبی ترسيم و تبيين شده باشد. چرا که پيامد غيرقابل اجتناب نامعين و نامشخص­بودن مرزها، ابهام، هرج و مرج و لوث­شدن مسئوليت‌ها خواهد بود؛ رخدادی که نخستين اثرش، به هم­ريختگی مفاهيم و معانی پديده­ها (شکاف معنی­شناختی) است. بديهی است در چنين وضعيت نابسامانی، بايد انتظار داشته باشیم که در روند تداوم و تحوّل مفاهيم خللي عمده وارد شده و کارايي­ها به شدّت نزول کند.



[1] زيست‌مداري يا زيست‌سالاري (Biodemocracy)، مفهوم ديرينه‌اي است كه به تازگي وارد حوزه‌ي دانش‌واژ‌ه‌هاي (Terminology) مرتبط با محيط‌زيست شده و بر پايه‌ي آن: «ارزش و اهميت تمامي اشكال تنوّع حيات مورد احترام بوده و حفاظت از ذخاير ژني و اندوخته­های طبيعي، مي‌بايست همواره در اولويت نخستِ طرحهاي توسعه قرار داشته باشد.»

[2] ذهن پژوهشگر همواره بايد، عاري از هر نوع محافظه­كاري مصلحت­انديشانه­اي، در حال خلق گرايه يا دغدغه­اي نوين براي پژوهش باشد و پرسشي تازه را مطرح سازد.