تو کی هستی که میخواهی حلال خدا را حرام کنی؟!
عبرتهاي پارك ملّي كوير
روزگاري عظيمترين و باشكوهترين ببر جهان در جنگلهاي مازندران ميغريد؛ اينك حتا استخواني هم از آن جلوهي اساطيري برجاي نمانده است. گوزن زرد دشت ارژن و گاندوي رودخانهي سرباز هم ميرود تا به خاطرهها بپيوندد. افزون بر آن، دستكم 15 سال است كه ديگر هيچ كسي در «پارك ملّي كوير» گورخر آسيايي نديده است و من از هر محيطبان پاركي كه پرسيدم: آيا تاكنون به چشم خود يوزپلنگي را در محدودهي پارك ديده است، با پاسخي منفي روبرو شدم. پوشش انبوهي كه ناصر خسرو هم در سفرنامهاش اشاره كرده بود، اينك بيشتر به رؤيايي غيرقابل باور شبيه است تا حتا گوشهاي از تاريخ طبيعي هزارهي اخير ما ... بر سر آن ذخيرههاي منحصر به فرد حيات طبيعي ايرانزمين چه آمده است؟ چرا فقط شمار قوچها، ميشها، كلها و بزهاي محدودهي خجير، سرخهحصار، ورجين، لار و دارآباد در طول سه دههي گذشته با كاهشي 96 درصدي مواجه شده و از 15 هزار 600 رآس به 500 رأس كاهش يافته است؟!
در اين انديشهها بودم كه كامنت تلخ فرزاد فضل پور عزيز، مرا سخت تكان داد؛ او برايم نوشته است:«هیچوقت مصاحبهي محیطبانی از پارک ملّی کویر در روزنامهي ایران را فراموش نمیکنم که نقل میکرد: اوایل انقلاب عدهای سودجو از موقعیت سوء استفاده کرده بودند و با اسلحههای جنگی، انواع حیوانات را شکار میکردند. وقتی برای نجات حیوانات پارک به امام جمعه وقت سمنان مراجعه کرده بودند؛ امام جمعه در جواب آنها گفته بود: ساکت باش تو کی هستی که میخواهی حلال خدا را حرام کنی؟!»
من نميدانم الآن آن امام جمعهي سمناني در چه حال و روزي به سر ميبرد، ولي خيلي دوست دارم بدانم آيا كسي به ياد دارد كه آن مقام روحاني عزیز بابت چنين خطاي آشكاري از مردم شهر و استان و کشورش عذرخواهي كرده است يا خير؟
راستي چرا مسئولين ما از اعتراف به اشتباه گريزانند؟! چرا پس از آن همه ندانمكاري و فرصتسوزي، كمتر كسي در حافظهي خود سراغ دارد كه شنونده يا بيننده يا خوانندهي مصاحبهاي از مقامي ايراني بوده كه با صداقت و شهامت از مردمش بابت اشتباهات دوران مديريتياش عذرخواهي كرده باشد؟ و چرا عادت كردهايم كه در اغلب موارد از زير بار مسئوليت شانه خالي كرده، به انتقاد از زمين و زمان پرداخته و از دستهايي مشكوك يا بيگانه براي خراب كردنمان شكوه كنيم؟
عزيزان مسئول وطن!
مگر نه اين است كه شهروندانتان را همواره در سخنگاههاي رسمي، ملّتي غيور و فهيم و متعهد معرفي ميكنيد؟ پس بياييد عملاً نشان دهيد به آنچه كه ميگوييد باور داريد و شجاعانه به نقد خود - و نه مسئول پيش از خود[1] - بپردازيد و بدينترتيب بنمايانيد كه تا چه درجهاي هم به قوه درك هموطنان خود ايمان داريد و هم از توان زيستپالايي برخوردار هستيد.
باور كنيد بعضي وقتها كه مرگ شتابان طبيعت ناهمتاي خويش را – در اثر نابخرديهاي زمانه - به نظاره مينشينم، احساس ميكنم ... يكي از دريچهها بدجوري دچار تنگي و خفگي شده است ...
اكنون دل من شكسته و خسته است
زيرا يكي از دريچهها بسته است
[1] به ياد دارم كه چگونه آيتالله شاهرودي پس از در دست گرفت سكان عاليترين مقام قضايي كشور، از ويرانه خواندن مجموعهي تحت امرش در زمان تحويل پست، ملاحظهاي به خرج نداد و به همين ترتيب، خانم دكتر جوادي نيز با صفتي مشابه از سازمان حفاظت محيط زيستي كه تحويل گرفته بود، ياد كرد. اگر اينها ويرانه بودند، چرا عاملان اين ويراني هيچگاه به محاكمه كشيده نشده و نميشوند و اگر ويرانه نبودند، چگونه چنين سخنهايي بدون هيچ عقوبتي براي صاحبان آن شنيده ميشود؟!
به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.