با نزديك شدن به ساعات پاياني روز و با توجه به مجوز گروه براي حضور در پارك ملّى كه فقط براى يك روز صادر شده بود (و آنهم تنها مناطق اطراف قصربهرام و حتا اجازه‌ي بازديد از تپه‌هاي شني را نيز به ما ندادند!)، مجبور به ترك آن شديم؛ هر چند كه مي‌دانيم براي بازديد كامل از اين عرصه‌ي پهناور دست‌كم يك هفته زمان نياز است.

 

 اراضي شوره زار اطراف جاده سنگفرش

كوير با رخساره زرده

 

در مسير بازگشت، با توجه به مشورت با محيط‌بانان از جاده‌ي كهن و كم‌نظير «سنگفرش» شاه‌عباسي[1] - كه به تازگي و با كم شدن آب رودخانه‌هاي مسير و خشك شدن نسبي بستر امكان تردد در آن فراهم شده بود -  و از بين كال شورهاي متعدد كوير كهك به روستاي رشمه و گرمسار استفاده كرديم؛ مسيري كه برخي از مشهورترين جهانگردان دنيا از جمله «پيتر دلاواله» ايتاليايي[2]، هربرت انگليسي، شيندلر آلماني و آلفونس گابريل اتريشي در سده‌هاي گذشته از آن عبور كرده‌اند و در طول آن توانستيم اغلب چهره‌ها، تيپ‌ها و عوارض مشهود دشت كوير را (مانند رخساره‌ها‌ي رسي، پف‌كرده يا متورم، زرده، چربه، كارستي، خشك و سخت و شوره‌زار يا سبخا)، به همراه بقاياي پل‌ها و سنگفرش تيره‌رنگ اين جاده‌ي كهن از نزديك مشاهده كنيم.

 

بقاياي پل سنگفرش 

كال شور كهك (تلخ‌رود) و ويرانه‌هاي پل 400 ساله‌ي جاده‌ي سنگفرش بر روي آن (بيست و پنج كيلومتري جنوب گرمسار) 5/2/1385

 

با اين وجود، هر چه به غروب خورشيد، دكل غول‌پيكر علي‌آباد و هياهوي شهر نزديك‌تر مي‌شديم و به مرور درختچه‌هاي دست‌كاشت اسفناج وحشي خود را بيشتر نمايان ‌كرده و به موازات آن، انحطاط جاده‌ي سنگفرش را هم بيشتر حس مي‌كرديم[3]، اين پرسش آزاردهنده نيز لحظه‌اي مرا راحت نمي‌گذاشت كه اين بوم‌سازگان كم‌نظير، كه برخي آن را «آفريقاى كوچك[4]» نيز لقب داده‌اند، چرا بايد اينگونه تحليل رفته و زيستمندان نادرش، در معرض انحطاط قرار بگيرند[5].

 

جاده جديد قصر بهرام به گرمسار - سمت راست جاده سنگفرش مشخص است 

 

پايان كوير!

اسفناج هاي وحشي بر روي جلگه رسي در نزديكي دكل  علي آباد نشان مان مي دهد كه شوره زار كوير نفس هاي آخرش را مي كشد!

 

چرا بايد به آن لقب «بيابان غمگين جهان[6]» داد؟ و چرا كسي اين هشدار را جدي نمي‌گيرد كه در پارك ملّي كوير زندگي، شتابان‌تر از هر زمان ديگري به سوي نيستي پيش مي‌رود[7]؟!

 

برگرفته از همشهري 

اين زندگي است كه مي‌ميرد[8]



[1] جاده‌ي سنگفرش پارك ملّي كوير با 30 كيلومتر طول و 5/2 متر عمق، از زيباترين و منحصر به فردترين جاذبه‌هاي ايران و راه ارتباطي مناطق شمالي به شهرهاي مركزي است كه اغلب نقاط آن منطبق با راه كهن جاده‌ي ابريشم نيز هست. اين جاده كه بخشي از راه قديمي خوار به اصفهان محسوب مي‌شده، از جنوب گرمسار شروع و پس از عبور از روستاهاي ساروزن بالا و پايين، كهك يا سنرد، رشمه و دكل علي‌آباد در جهت جنوب غرب به مجموعه تاريخي سياه كوه و قصر بهرام منتهي مي‌شود. جاده‌ي سنگفرش دقيقاً با مهندسي بي نظير و شناختي جامع از ويژگي‌هاي كوير احداث شده و شش تا ده متر عرض دارد. اين جاده كمي برآمده از زمين‌هاي اطراف كويري است و به واسطه به كار بردن سنگ هاي فراوان به اين نام شهرت يافته است. همچنين در مورد دلايل عمق زياد اين جاده، بايد به باتلاقي بودن زمين‌هاي كويري در اين نقاط اشاره كرد. براي زيرسازي اين جاده حدود 5/2 متر از زمين كنده شده و زيرسازي اصلي جاده با زغالي به ارتفاع بيش از ۷۰ تا 148 سانتي‌متر تكميل شده تا آب به راحتي داخل زمين فروكش كند كه البته روي اين ذغال هم با سنگ لاشه و ملاط آهك مفروش شده است. حدود ۱۰ پل كوچك و يك پل بزرگ در مسير اين جاده وجود دارد كه دهنه يك مورد از آنها سالم و در بقيه موارد تنها پايه‌هاي آن باقي مانده است. اين راه از دامنه‌هاي غربي جاده سياه كوه و حوض قيلوله و حوض محمد مي‌گذرد. گفتني آنكه راه‌هايي كه به نام «راه شاه عباسي» معروف است، در واقع جانشين «راه شاهي» ميراث داريوش كبير محسوب مي‌شوند. اينگونه سنگفرش راه‌ها، خاطره‌ي عهد داريوش هخامنشي يا حتا ساسانيان را تجديد مي‌كنند؛ شيوه‌اي كه پس از ايرانيان، روميان از آن تقليد كردند(شماره دوّم ارديبهشت ماه 1380 روزنامه ايران).

[2] نخستين جهانگردي كه در سال 1618 ميلادي از راه كوير كاشان با عبور از جاده‌ي سنگفرش به خوار و فيروزكوه تا مازندران رفت و در اشرف البلاد، شاه عباس وي را به حضور پذيرفت. وي در توصيف سفر خود مي‌نويسد: «راهپيمايي الزاماً در جلگه‌يي بود كه تا مدتي پيش عبور از آن بي نهايت مشكل مي‌نمود و اسب‌ها تا شكم در گل فرو مي‌رفتند. ولي اكنون مسافرت دركمال سهولت انجام مي‌شود. زيرا به دستور شاه عباس در تمام طول اين لجنزار كه قريب پنج فرسنگ مي‌شود، جاده‌ي سنگفرش طويل و عريض و مستقيمي بنا كرده‌اند. البته اين جاده به اتمام نرسيده است و هنوز مشغول ساختمان آن هستند. چون در بسياري از نقاط رودخانه‌هاي كوچكي از وسط آن عبور مي‌كند، به روي آنها پل مي‌بندند و يكي از اين پل‌ها داراي اتاق‌هاي كوچكي است كه مسافرين بتوانند در داخل آن استراحت كنند. پل مذكور در روي رود نسبتاً بزرگي كه نام آن تركي است و «آجي چاي» يعني رودخانه تلخ ناميده مي‌شود، بنا شده است و همان‌طور كه از اسم آن پيداست، آب اين رودخانه به علت نمك فراوان و زمين شوره‌زار تلخ مزه است. بعد از اين لجنزار و طي سه فرسنگ راه در زمين مناسب‌تر، شب به ده كوچكي به نام «رشمه» رسيديم و همانجا بيتوته كرديم (شماره دوّم ارديبهشت ماه 1380 روزنامه ايران).»

[3] به نظر مي‌رسد، مهمترين عامل تخريب جاده‌ي سنگفرش، اثر نمك بر سطح جاده باشد. از آنجا كه اين جاده از وسط رخساره‌ي متورم يا پف‌كرده‌ي دشت كوير مي‌گذرد و دو طرف آن را اراضي فوق‌العاده شور احاطه كرده‌اند، در فصول گرم و خشك سال، نمك‌هاي سطح كوير را باد روي جاده انباشته مي‌كند و خوردگي در سنگ‌ها را تسهيل مي‌بخشد. و به نوبه‌ي خود، محل‌هاي خوردگي مقدمه‌اي خواهند بود براي نفوذ آب، يخ زدن آن و شكستن و خورده شدن سنگ‌ها و در نتيجه تخريب جاده.

[4] به خارتوران نيز چنين لقبي داده‌اند.

[5] استانلي بريدن، پس از سال‌ها زندگي با ببرهاي هند در رانتامبهور، مي‌گويد: «به راستي چه خواهند بود جنگل‌هاي هند، اگر غرش پرطنين ببر در آنها نپيچد و پيكر شكوهمند او در ميان علف‌هاي بلند بامبوزار نجنبد؟»
روزگاري عظيم‌ترين و باشكوه‌ترين ببر جهان در جنگل‌هاي مازندران مي‌غريد؛ اينك حتا استخواني هم از آن جلوه‌ي اساطيري برجاي نمانده است. «جرج بي.شالر» پس از سال ها زندگي در ميان پانداها، پلنگ هاي برفي و شيرهاي آفريقا هم، نگاهي غمناك و پردريغ به آينده مي‌افكند و مي‌گويد: « ... اين ها همه نمادهاي ابد و ازل،  همه پرتوهاي آفرينش، همه صنعت‌هاي خدا بر زمين‌اند. و آدمي تاكنون با حرص خويش، دست بر هستي بي جانشين آنان گشاده و كمر به نيستي حيات بسته است. آيا هرگز انديشيده‌ايد كه دشت‌هاي گسترده‌ي آفريقا بدون شيرچه خواهد بود؟» (شماره‌ي دوّم شهريورماه 1382 روزنامه همشهري)و آيا ما هرگز انديشيده‌ايم كه در روزگاري نه چندان دور يال و كوپال شير ايران، دشت‌هاي زيباي مركزي را زينت مي بخشيد؟ و اگر به جد نيانديشيم و چاره‌سازي نكنيم، آيا تا چندي ديگر افسوس انقراض يوز و گورخر و گوزن زرد و جبير و تمساح پوزه كوتاه و سياه خروس و ... حتا پلنگ ايران را نيز نخواهيم خورد؟! چگونه است كه در پاسداري از اين نسخ خطي يگانه تا اين درجه دچار سستي و سهل‌انگاري شده‌ايم؟ بخصوص وقتي با تورق سفرنامه‌ي ناصرخسرو در مي‌يابيم كه حد فاصل شهرهاي كاشان، آران و بيدگل و ورامين – كه بخش اعظم آن در دل همين پارك امروز جاي مي‌گرفته است - پوشيده از جنگل‌هاي طبيعي بوده و اينك متأسفانه از آن پوشش‌هاي طبيعي وسيع كه به مدد سفرنامه‌ي ناصر خسرو در حافظه‌ي تاريخ ضبط شده، چيز زيادي باقي نمانده است.

[6] شماره‌ي 30 آذر ماه 1383 روزنامه ايران.

[7] به شهادت آمارهاي رسمي، هر سال بر شمار دانش‌آموختگان بيكار دانشكده‌هاي منابع طبيعي و محيط زيست افزوده مي‌شود، انسان‌هاي متخصصي كه بي‌گمان برخي از آنها عاشق معرفتي هستند كه به خاطرش رنج تحصيل را خريده‌اند. آيا از بين اين خيل نيروي مشتاق جوان، متخصص و بيكار نمي‌توان نيروي كار‌آمدي براي مديريت بهينه‌ي زيست‌بوم‌هاي ارزشمندمان تربيت كرد؟!

[8] عكس از شماره‌ي دوّم شهريورماه 1382 روزنامه همشهري.