هر روز که می­گذرد و هر زمان که به اصطلاح تمدّن پوست ­انداخته و نوع بشر به مرزهای جديدتر و کاراتری از دانش و تجربه می­رسد، بيشتر درمی­يابد که چه رابطه‌ي تنگاتنگ و تودرتويي با چه ابعاد عظيم و غيرقابل پيش­بينی­ای بين مسايل زيست­محيطی با کيفيت زندگی وجود دارد. در اين ميان، شايد يكي از آشكارترين عيارها براي سنجش ميزان پايبندي دولت‌ها به گرايه‌هاي زيست‌محيطي كيفيت زيست در «مناطق نارام» يا تحت حفاظت‌شان باشد؛ مناطقي كه به رغم مساحت اندکشان، در شمار مهمترين و شاخص­ترين جايگاه­های زيست طبيعی در جهان به شمار می­روند.

و شوربختانه اين دريافتی است که باورش هنوز هم برای گروهی از تصميم­گيران به ويژه در کشورهای جنوب دشوار می­نمايد. با اين وجود شايد امروز کمتر کسی در درستی اين آموزه ترديد داشته باشد که: شالوده‌ي يک زيستگاهِ با کيفيت، مبتنی بر درجه‌ي پايداری تنوّع زيستی آن است؛ تنوّعی که «مهمترين رکن ثروت طبيعی و بنابراين بقای اقتصادی يا همان رفاهِ درازمدّت جامعه است.» امّا بايد به تلخی اعتراف کرد: آدميان نه آن طور که سزاوارِ حرمت اين مهمترين رکن ثروت طبيعی است و نه حتّی همپای بسياری از ملاحظات کم­اهميت­ترِ خويش در حوزه‌ي ارزش­های رفاهی جامعه، از اين امانت ارزشمند که مادر طبيعت در اختيار آنان قرار داده است، حراست و حمايت نکرده­اند. به سخنی ديگر آنچه که امروز از هماوردی انسان با طبيعت برجای مانده، چيزی نيست جز انفجارِ جمعيت، کاهش تنوّع زيستی، آلودگی محيط زيست و نبود امنيت غذايي؛ در صورتی که اين انتظارِ زيادی نبود که نسلِ دانای امروز[۱] بتواند به گونه­ای رفتار کند تا دست­کم فرزندانش بتوانند از طعم شيرين هماغوشی با طبيعت سخن گفته و لذّت برند؛ نه از مصائبِ تلخ هماوردی با آن رنج و دردی فزاينده را تحمّل کنند.



[۱] بی­گمان ميانگين دانايي نسل امروز قابل مقايسه با هيچ نسلی نيست؛ کافی است بدانيم مجموع دانشمندانی که هم­اکنون بر روی کرة زمين زيست می­کنند از نه­دهم تمامی دانشمندانی که تاکنون تاريخ بشر آنان را درک کرده است، فزونی گرفته و حجم اطلاعات توليد شده هر 18 ماه يکبار دوبرابر می­شود.