اگر قواعد بازي خود را روشن نسازيم، محكوميم تا تن به قواعد بازي ديگران دهيم!
«به راستي كه تراژدي علم، قتل فرضيههاي زيبا به دست حقايق زشت است.»
تي. اچ. هاكسلي
سالهاست دم از پژوهشمحوري ميزنيم و در سخنگاههاي رسمي از اهميت و جايگاه بالاي پژوهشگران و كارشناسان به عنوان عاليترين مرجع تصميمساز در كشور ياد ميكنيم؛ امّا باز هم مشاهده ميكنيم به چه سهولتي با تغيير مديريتهاي فوقاني، رئوس اغلب برنامههايي كه عليالقاعده بايستي آنها را حاصل همانديشي و همافزايي بسياري از كارشناسان و نخبگانِ كشور در سالهاي ماضي بدانيم، تغييري بنيادين مييابد؛ تغييري كه حتا ردپاي آن را تا سطح اصليترين رويكردهاي راهبردي و آموزههاي محوري كشور نيز – كه عليالقاعده انتظار ميرود از ثبات و پايداري بيشتري دستكم در طول دورهي اجراي برنامههاي پنجساله برخوردار باشند - ميتوان مشاهده كرد!
امّا بايد براي يك بار هم كه شده اعضاي برگزيدهي اتاقهاي فكر (THINK TANK) در عاليترين نهادهاي برنامهريزي كشور، اين پرسش را بيمهابا فرياد برآورند كه «چه زمان بايد به اولويتهايي كه براي ملاحظات راهبردي خويش قائل ميشويم، تحت هر شرايطي احترام نهاد و مديران منتخب و منتصب جامعه را مؤظف دانست كه از آن اولويتها پيروي كنند؟!»
يادمان باشد، كشوري كه نتواند در پاي مهمترين ملاحظات راهبردي ملّي خويش اجماع نخبگانش را جلب كند و به قواعد بازي خويش سامان دهد، چارهاي نخواهد داشت جز آنكه متأثر از راهبردهاي طناز برون مرزي به قواعد بازي ديگران تن داده و از آن متأثر شود. در آن صورت، ممكن است هر فرصتي بيارزش بنمايد؛ چرا كه به قول لئوپولد سدار سنگور (۱):«براي ناخدايي كه نميداند كشتياش به سوي كدام بندر رهسپار است، هر بادي نامساعد است .»
(۱) سدار سنگور، معروف به وجدان آفريقا، نخستين رئيس جمهور سنگال پس از رهايي اين كشور از دامن استعمار فرانسه در سال 1960 بود. وي در 31 دسامبر 1980، داوطلبانه از قدرت كنارهگيري كرد و از آن زمان تا هنگام مرگ در 95 سالگي، اغلب اوقات خود را همچون گذشته به مطالعه و انتشار نظريات و اشعار خود پرداخت تا اينكه در ژانويه 2002، جان به جانآفرين تقديم كرد (به نقل از شمارهي 23 مجلهي بخارا).