چرا نیستیم آنی که باید باشیم؟! - واپسین بخش
وقتی از اين حقيقت تلخ آگاه هستيم که زادگاهِ مشترک ما از منظر پايداری زيستمحيطی در رتبهي يکصد و سي و دوم قرار دارد و پايتخت آن در بين 215 شهر جهان از نظر امنيت عمومی، یکصد و هفتاد و هفتم و از نظر کيفيت زندگی، يکصد و شصت و هفتم است؛ وقتي درمييابيم كه شهروند كشوري هستيم كه مردمانش تنها 2 تا 5 دقيقه در سال مطالعه میکنند و برای هر شش نفر فقط يک جلد کتاب وجود دارد (يکپانزدهم نسبت جهانی آن)؛ وقتي ميدانيم تلفات جادهاي ما در سال از هر جنگي در جهان خونينتر و سنگينتر است و وقتي با تلخي ميشنويم كه ايرانيان دو برابر هزينهاي كه در حوزهي فرهنگ اختصاص ميدهند، براي آشاميدن چاي مصرف ميكنند؛ آنگاه نبايد از خواندن يكي از گزارشهاي سالانهي وزارت آموزش و پرورش، بلرزيم و حيران شويم؟!
« 29 درصد از پسرها و 22 درصد از دخترها پيش از پايان دورهي راهنمايي ترك تحصيل ميكنند. در سال 1379، 8/1 ميليون دانشآموز در مقاطع مختلف مردود شدند كه از اين تعداد، 900 هزار نفر براي هميشه ترك تحصيل كردند[1].»؛ واقعيت دردناكي كه طعم تلخِ آن در گزارشهاي جديدتر هم كم و بيش با همان تلخي باقيست ...
چنين است كه ملاحظه ميكنيم، كشور ما تقريباً در اغلب زمينههاي مؤيد پايداري، از روندي كاهنده رنج ميكشد و در ميان 142 كشور مورد بررسي، از نظر كيفيت هوا در رتبهي 119، از نظر درصد حيوانات در معرض خطر در رتبهي 106(يعني 105 كشور وضعيتي بهتر از ايران دارند)، از نظر حاكميت زيستمحيطي در رتبهي 138 و از نظر ظرفيت مباحثه و بررسي در رتبهي 124 قرار گرفته است.
مديريت سرمايه و نيروي انساني كارآفرين و نوع نگاه به آن در جامعهاي كه رشد سالانهي بزهكاري در آن تا 190 درصد گزارش شده است[2]، سالي دهها هزار جوان اغلب تحصيلكردهي خويش را صادر ميكند! متوسط ميزان درآمد و مخارج خانوارهاي شهري و روستايي آن همواره از ترازي منفي برخوردار است، بالغ بر 8/59 درصد از مديرانِ فردايش به نوعي از افسردگي مبتلايند[3]، تحصيلات 85 درصد از شاغلان بخش صنعت و 1/97 شاغلان بخش كشاورزي زيرديپلم و 50 درصد شاغلان در آموزش و پرورش در حد ديپلم و زير ديپلم است، توليد ناخالص ملّياش، در بهترين حالت، جوابگوي بيشتر از80 تا 85 درصد از نيازهاي معيشتي (نيازهاي امروز)، 50 تا 55 درصد از نيازهاي سرمايهگذاري (نيازهاي فردا) و فقط 37 درصد از نيازهاي آموزشياش (نيازهاي پسفردا) نيست[4] و سرانجام آنكه سطح درآمد سرانهي شهروندانش با مردم كشورهايي نظير ناميبيا، گواتمالا و السالوادر برابري ميكند؛ آري مديريت چنين جامعهاي چگونه بايد باشد؟!
آيا بايد تعجب كنيم كه چرا 90 درصد از جوانان اين آب و خاك ترجيح ميدهند، روزانه يك ساعت از وقت خويش را در خيابانها پرسه بزنند، تا اينكه دو دقيقه در روز مطالعه كنند؟! [5]
دوستان من!
اين يك پرسش جدي است:
كشوري كه مردمانش چاي خوردن و سيگار كشيدن را به مطالعهكردن ترجيح ميدهند و سرانهي مطبوعات در آن كمتر از سه نسخه به ازاي هر ۱۰۰ نفر و بسيار كمتر از استاندارد جهاني (۱۰ نسخه به ازاي هر ۱۰۰ نفر) است؛ كشوري كه ورودي زندانهايش به 800 هزارنفر در سال ميرسد، كشوري كه نيمي از كادرِ مؤثرترين و مهمترين وزارتخانهاش (وزارت آموزش و پرورش) تحصيلاتي در حد ديپلم و زير آن دارند؛ كشوري كه مردمانش از شنيدن اين خبرها كه سالانه ۲۰ ميليون تن فاضلاب تصفيه نشده به آبهای داخلی و آزادش(دريای خزر و خليج فارس) سرازير میشود؛ روزانه بيش از ۴۵ هزار تن زباله در شهرهایش توليد میشود؛ سالي دستكم 7500 نفر از شهروندانش را فقط در تهران بر اثر آلودگي هوا از دست ميدهد؛ هر سال حدود ۲/۱ ميليون بشکه نفت معادل ۱۶۰ هزار تن در آبهای خليج فارس وارد میشود و روزانه نيز حدود ۶/۲ ميليون بشکه آب مخلوط با نفت خام به دريا میريزد؛ ۵۰ درصد پستانداران و ۲۰ درصد پرندگان ايران در معرض تهديد و انقراض قرار دارند و جمعيت حيات وحش حتا در پارکهای ملّی به شدت کاهش يافته است و سرانجام حدود 163رودخانهي آلوده در کشور شناسايی شده که درصد آلودگی 60 تا70تای آنها به بالاترین میزان در جهان رسيده است؛ آري مردمي كه از شنيدن چنين خبرهايي كمتر دلشان ميلرزد و واكنش نشان ميدهند تا شنيدن خبر فلان خطاي روزنامهاي … چگونه ميخواهند فرزانگاني چون آنان كه نامشان را در پست قبلي آوردم، از نو بيافريبند؟
قصد تلخ كردن ذائقهي مخاطبان خويش در دنياي وبلاگستان را ندارم؛ بل، بر اين باورم كه اگر به قول امانوئل كانت: «جرأت دانستن داشته باشيم»، آنگاه ميشود از منظري ديگر و با نگاهي اميدوارانهتر هم به اين سياهيها و نه سياهنماييها نگريست؛ شايد يكي از دلپذيرترين عباراتي كه ميتواند عظمت و عمق فراخناي جهاني را كه در آن زيست ميكنيم، بنماياند، از گزارش تازه انتشاريافتهي دانشگاه ادينبورگ بريتانيا قابل اقتباس باشد؛ در بخشي از آن گزارش ميخوانيم: براساس آخرين تخمينها، تعداد ستارگان در جهان قابل رؤيت، 10 برابر تعداد ماسهها و شنهای سواحل و بيابانهاي زمين است[6]. گمان نميرود عددي كه شمارِ شنها و ماسههاي زمين را نشان ميدهد، براي بسياري از مردم قابل درك باشد، چه رسد به اينكه بخواهيم آن عدد را 10 برابر كرده و به درك درستي از تعداد ستارگان در جهان برسيم! امّا اين همهي ماجرا نيست؛ ماجراي واقعي از آنجا شروع ميشود كه بدانيم حجمي را كه مجموع تمامي آن ستارگان به علاوهي سيارهها و بقيهي اجرام آسماني از فضا اشغال كردهاند، به يك درصد هم نميرسد!! به اين جملات - كه دو دانشمند هلندي به نامهاي بيكمن و منسفليد در كتاب خويش آوردهاند - دقت كنيد:
«هنگام تماشاي آسمان در يك شب صاف زمستاني چه ميبينيد؟ بسياري از مردم نخست به ستارهها، آنگاه به سيارهها و درانتها ممكن است به اشيايي چون ستارههاي دنبالهدار، هواپيماها، ماهوارهها يا شهابسنگها اشاره كنند. امّا هيچكس به آسمان تاريك اشاره نميكند، با وجودي كه 99 درصد فضا را در اختيار دارد. در اينجا ما بر ديدن نور و نه تاريكي دقيق ميشويم. امّا ما ستارههاي روشن را تنها ميتوانيم در پسزمينهي آسمان تاريك ببينيم. تاريكي آسمان و نور ستارهها به يكديگر وابستگي متقابل دارند و يك زوج جداييناپذير هستند.»
بر بنياد چنين دريافتي است كه كوشيدهام در اين تارنما فارغ از ملاحظات و مصلحتسنجيهاي رايج و با ساختاري جزميتگريز و دغدغهساز[7]، همچون آيينهاي تمامنما به قلب حقيقت پانهم و با ارايهي سيمايي واقعی و شفاف از داشتهها و ناداشتههاي زادبوم، هيچ مصلحتي را جز خودِ حقيقت در پاي آن قرباني نسازم! سيمايي كه اغلب منجر به ارايهي نگارههايي تلخ، ولي عبرتآموز از ايرانِ امروز شده و میشود. با اين وجود، از آنجا که بر يكايك مردم اين سرزمين، بايسته است تا در بالندگي، بزرگداشت، بزرگي، بلندا و والايي آيين، بينش، كيش، فرهنگ، دانش، ناسوت و كارنامهي پارينهي اين مرز و بوم و آنچه بدو بستگي دارد، سخت بكوشند؛ بيشينهي تلاش خود را به کار بستهام تا از پس تيرهگيها، ستارگانی درخشان را برای روشنايي مسير سعادت و بهروزی پايدارِ ايران عزيز، مردمان سرافراز و طبيعت كمنظيرش بنمايانم.
پیوست
دکتر یوسف قریب را دریابید! ابتکار جالبی برای دوستداران محیط زیست به خرج داده است
دیدن این دماوند زیبا را نیز توصیه می کنم
[1] جامجم، ش 502، ص 7.
[2] همشهري، ش 2735، ص 28.
[3] آفتاب يزد، ش 262، ص 9.
[4]سخنراني مورخ 29/4/1381 شادروان دكتر حسين عظيمي، رئيس وقت مؤسسه پژوهش در برنامهريزي و آموزش سازمان مديريت و برنامهريزي كشور، تالار اجتماعات سازمان حفظ نباتات- تهران.
[5] جوان، شمارهي 975، ص 3.
[6] در جريان همايش بزرگ اتحاديه بين المللی اخترشناسان که در جولاي 2003 در سيدنی برگزار شد، "سايمون درايور"، سرپرست هيأت استراليايی شرکت کننده در همايش گفت: براساس محاسبات انجام شده توسط اخترشناسان، شمار ستارگان قابل رصد به هفتاد هزار ميليون - ميليون - ميليون میرسد. به گفته وی، اين رقم تنها شامل آن گروه از ستارگانی است که در برد تلسکوپ های موجود قرار دارند (به نقل از: http://www.bbc.co.uk/persian/science/030722_he-stars.shtml).
[7] آنچه كه خطرناك است، رواج رويكردي مبتني بر دغدغهگريزي (گرايهگريزي) در مديريت جامعه يا سازمان، آنهم به بهانهي ظاهراً مقبول حفظ آرامش است؛ در حالي كه دغدغهگريزي چيزي جز خوابي خرگوشي نبوده و امكان برخورد ريشهاي با چالشهاي پيش رو را پيش از تبديل شدن به بحران ميگيرد. و آيا اين يكي از مهمترين انتقادات بر سلوك خاتمي عزيز نبود؟!