همه چیز بر‌می‌گردد به این که چرا معمولاً حرف‌های ما قشنگ‌تر از سلوک ماست؟ چرا در اندرونی آن کار دیگر می‌کنیم؟ چرا وقتی برای دعای باران به کوهستان می‌رویم، با خود چتر نمی‌بریم؟
    و نمی‌دانیم که این تناقض‌ها و ناسازه‌ها تا چه اندازه می‌تواند جوانانی که خواسته یا ناخواسته به الگوی زندگی‌شان بدل شده‌ایم را بیازارد و مأیوس سازد.
    پیش‌تر در باره زنهار خردمندانه‌ی شهریار عیوض‌زاده‌ی عزیز سخن گفته‌ام و یادآوری کرده‌ام که لستر براون، بی جهت لستر براون نشده است.

                        

    اینانلوی عزیز هم باید قدر خودش و جایگاهی که از آن برخوردار شده بداند و نگذارد، رخدادهایی نظیر آنچه که پژمان (دکتر محمّدرضا نوروزی) گزارش کرده و یا پیش‌تر، ماجرای تلخی که همه‌ی ما از صفحه‌ی تلویزیون دیدیم، تکرار شود.

    اینانلو باید بداند که او دیگر فقط به خودش تعلق ندارد ... او اینک بخشی از حیثیت و تاریخ طبیعت ایران است. مباد که این تاریخ خدشه دار شود.

                                                  همین. 

درج نظر