دوشنبه‌ی گذشته، مجالی دست داد تا در استودیو پخش شبکه ۲ سیما، چند پرسش از وزیر راه و ترابری در دولت‌های نهم و دهم طرح کنم.
    حمید بهبهانی به نظر می‌رسید از همیشه سرحال‌تر و بشاش‌تر باشد؛ آن هم در حالی که سانحه‌ی دلخراش یک هواپیما و یک قطار دیگر او را تا دروازه‌های بازخواست در صحن بهارستان پیش برده بود! نبرده بود؟
    به هر حال، همین روی گشاده سبب شد تا از ایشان درخواست کنم ملاحظات محیط زیستی را در احداث جاده‌های برون شهری بیشتر رعایت کنند. دکتر بهبهانی گفت: مردم مشکل دارند و ما نمی‌توانیم به خواست مردم بی‌اعتنا باشیم. به او یادآور شدم که خواست مردم محترم است، اما در جنگل ابر یا در پارک ملّی گلستان دود خسارت‌های وارد شده به طبیعت، قبل از همه ممکن است به چشم همان مردم برود و در واقع کفگیر تنوع زیستی ما دارد به ته دیگ نزدیک می‌شود … در اینجا، ایشان قدری به من و دکتر نوروزی که شاهد این گفتگو بود، نزدیک‌تر شد و با صدایی آرام‌تر گفت: عزیزان من! چاره‌ای نیست؛ همان گونه که نسل دایناسورها منقرض شد تا ما بیاییم، ما نیز سرانجام روزی به دلیل همین کارها منقرض شده تا نسل عجوج مجوج زمین را فراگیرد!
    از آن روز تا امروز پیوسته می‌اندیشم که چند درصد از گفته‌های این مقام ارشد دولتی را که در شمار اساتید دانشگاهی هم قرار دارد، باید به حساب طنزی مهرورزانه قرار دهم و چنددرصدش را جدی بگیرم؟
    این شد که تصمیم گرفتم در مهار بیابان‌زایی ثبتش ‌کنم تا یاری‌ام دهید! چون من که عقلم به جایی قد نداد! داد؟

                                                              درج نظر