چرا سال عزای ملّی تنوّع زیستی را جدی نمیگیریم!؟
در یادداشت پیشینم از دوستان سبزاندیش خواستم تا تلنگر ناصر کرمی را جدی بگیرند و در این بحث مشارکت کنند. ناصر با زبان بی زبانی دارد میگوید: کدام تنوع زیستی و کدام طبیعت و محیط زیستی؟ که حالا بخواهیم به نکوداشتش در سال 2010 اقدام کنیم. بهتر است امسال را سیاه بپوشیم و نوحه سردهیم و گوشهای از درگاه مجازی خود را با روبانی تیره بیاراییم ...
آیا سخنی از این زنهاردهندهتر هم سراغ دارید؟
میدانید؟ راست این است که حقیقت را همان عبداللطیف عبادی عزیز دو سال پیش گفت و ما باور نکردیم و به خیلیها – از جمله خودم برخورد – او گفت: کدام سکوت؟ شما حرفی برای گفتن ندارید!
و من امروز باید به تلخی اعتراف کنم که او راست میگفت. ما جماعت اندک محیط زیستی مثلاً فعال در وبلاگستان واقعاً حرفی برای گفتن نداریم؛ ما حوصله مطالعه نداریم؛ ما حتا گاه حوصلهی خودمان را هم نداریم! برای همین است که بهانه میآوریم شرایط زمان و مکان را و نمینویسیم یا قهر میکنیم یا خودکشی وبلاگی میکنیم!
هیچ از خود پرسیدهاید که اگر رمقی برایمان باقی نمانده و روزگار با سبزباوران سر ناسازگاری گذاشته، پس چرا در همین ایام رستورانها و کافیشاپهای شهر را فراموش نکردهایم؟ کردهایم؟ چرا به ورزشگاه و سینما و تئاتر میرویم؟ چرا کنسرتها با بلیطهای نجومی پر میشوند؟ چرا همچنان در روزهای آخر هفته جاده چالوس قیامت است؟ چرا تنپوشهایمان را نو میکنیم؟ چرا مهمانیهای شبانه برقرار است؟ چرا ...
نه دوستان من! بیایید با خود دستکم روراست باشید و کمکاری خویش را در حوزه محیط زیست به حساب هر چیزی جز خودتان نگذارید. عشق شما به محیط زیست در حد یک ژست است؛ ژستی که حاضر نیستید برایش هیچ هزینهای بپردازید و من واقعاً دلم برای این طبیعت ناهمتا میسوزد که عاشقترین هوادارانش اینگونه سهلانگارانه به آن مینگرند و به راحتی در پای بهانههایی آبکی فراموشش میکنند.
لطفاً اگر حوصلهاش را ندارید تا از محیط زیست بنویسید، ادعای محیط زیستی بودن را هم پس بگیرید و شجاعانه از گرین بلاگ خارج شوید ... آن سیاهی لشکر چه دردی از طبیعت وطن دوا میکند؟
دیگر چگونه میتوانیم از دلاور نجفی انتظار داشته باشیم که در ادعاهای خود صادق باشد و عشقش به محیط زیست در گرو صندلی ریاستش در سازمان حفاظت محیط زیست نباشد؟ دیگر چگونه میتوانیم به صفار هرندی بتازیم که تو به چه حقی طرفداران محیط زیست را به سخره میگیری؟ دیگر چگونه باید گله کنیم از مهندس حجتی که چرا مسئولیت سازهای طبیعتستیز را برعهده میگیری؟ و دیگر چگونه میتوانیم به پایش محمدیزاده و خلیلیان و ... بپردازیم؟
نه ما حق نداریم از بیگانگان بنالیم. حق داریم؟