چهارشنبهسوري؛ از آنچه كه بود تا آنچه كه هست و آنچه كه بايد باشد!
چرا چهارشنبه سوري، آني نيست كه بايد باشد؟!
امروز چهلمين چهارشنبهسوري زندگاني من رقم خواهد خورد ... به ياد دارم كه نخستين و ديرينهترين خاطرات كودكيام به آيينهاي همين شب و جنب و جوشهاي روزهاي پاياني اسفندماه تعلق داشته و دارد ... چه ذوق و شوقي داشتيم و چقدر براي لحظهي سال تحويل ثانيهشماري ميكرديم تا در كنار سفرهي هفتسين، از دستان بابا گله و آقابزرگ و ننه آقا اسكناسهاي قهوهاي رنگ دو توماني هديه بگيريم ... ياد همهي پدربزرگها و مادربزرگها گرامي باد ...
امّا نكتهاي كه سبب شد نام چهارشنبهسوري نيز، زينتبخش يكي از پستهاي مهار بيابانزايي شود، افسوسي است كه از مشاهدهي آيينهاي امروزي چهارشنبهسوري چند سالي است در ذهن و جانم ريشه دوانيده و هر سال بر غلظت اين آوخ تلخ و حسرتبار افزوده ميشود. به گمان من، اگر دشمنان فرهنگ ارزشمند اين كهن بوم و بر ميخواستند با نيستي تدريجي آيينهاي ريشهاي ايرانيان، عملاً آنان را به نوعي بيهويتي و بيوزني اجتماعي سوق دهند؛ هرگز و هرگز نميتوانستند اين گونه كه ما خود تيشه بر ريشهي اين آيينها زده و ميزنيم، عمل كرده و موفق شوند! كلان شهرهاي ما از وخامت هواي مسموم خويش در حال احتضار به سر ميبرند و ما بي مهاباي فرداها تا آنجا كه ميتوانيم دود و گازكربنيك بيشتري به هواي شهر و ديارمان، آن هم به بهانهي گراميداشت آخرين چهارشنبهي سال تزريق ميكنيم؛ آلودگي صوتي ميرود تا ابعاد روانپريشي شهروندان ايراني را به مرزهاي خطرناكي برساند و ما تا آنجا كه ميتوانيم با تركاندن بمبهايي پرطنينتر ميكوشيم تا كسي از گزند اين اهريمن صوتي در امان نماند! و سرانجام آنكه برهنگي خاكهاي كشور در اثر خشكساليهاي متعدد، كمبود آب و چراي مفرط دام با شتابي از هميشه نگرانكنندهتر فزوني ميگيرد و بر ابعاد فرسايش بادي و آبي خاك ميافزايد، امّا ما ميليونها متر مكعب از اندك زيستتودهي چوبي و بوتهاي را براي يك شب آتش افروختن به يغما ميبريم! چرا؟!
چرا در طول دو دههي اخير نتوانستيم به نسل انقلاب، فرزنداني كه تماماَ ثمرهي رشد نظام فيلترشده و پاستوريزه ي پس از انقلاب هستند، بباورانيم كه براي گراميداشت آخرين چهارشنبهي سال نيازي به تخريب شديد منابع طبيعي كشور نيست؟! و راستي چرا شيرينترين و شادترين بخشهاي اين مراسم، مثل فال گوش ايستادن و قاشقزني و پايكوبي هر سال كم رنگ و كم رنگتر شد و آزاردهندهترين بخش آن پيوسته فربهتر[1]؟!
راست آن است كه به گواه يافتههاي پزوهشي ديرينشناسان و مورخان، تمامي آيينها و يادمانهايي كه مردمان ايرانزمين در هنگامههايي گوناگون بر پا ميداشتهاند و بخشي از آنها همچنان در فرهنگ اين سرزمين پايدار شده است، با منش، اخلاق و خرد نياكان ما در آميخته بود و در همهي آنها، اعتقاد به پروردگار، اميد به زندگي، نبرد با اهريمنان و بدسگالان و مرگ پرستان، در قالب نمادها، نمايشها و آيينهاي گوناگون نمايشي گنجانده شده بود.
و شوربختانه بايد اعتراف كنيم: رفتار خشونتآميز و مغاير با عرف و منش جامعه نظير آنچه كه امروزه تحت نام چهارشنبهسوري شاهد آن هستيم، در هيچكدام از اين آيينها ديده نشده است.
كاش نخبگان تصميم گير و تصميم ساز ما در حوزه فرهنگ و سياست درمييافتند كه خشونت ورزيدن نابخردانه و انكار يك سنت ديرين در طول سالهاي ماضي، عملاً به يكي از مهمترين دلايل تغييراتي چنين ناميمون در آيين چهارشنبه سوري و دوري از فرهنگ دوستي ما ايرانيان بدل شده است.
[1] به قول يك دوست اهل قلم: چهارشنبه سوري، گذر از سردي و زردي و ناتواني و ستروني و زمستان به گرمي و سرخي و توانايي و زايايي و بهار و تابستان است. روشن كردن آتش به ياد آتش مقدس ورهرام و ستايش نور و روشنايي و از كنج خانهها بيرون آمدن و با جمع بودن و احساس يكي شدن و يكي بودن و همبستگي و پريدن از روي آتش و با شوق و با صداي بلند گفتن اين كه زردي من از تو (يعني آن چه كه از زمستان در من مانده است) و سرخي تو از من (يعني آن چه كه من براي زندگي به آن نياز دارم)، همه از ياد رفته است.