آخرين روز از موج سبز چهارم

     امروز آخرين روز از فراخوان چهارمين موج سبز وبلاگستان است. در يادداشت بعدي‌ام سعي مي‌كنم به بازخوردهاي اين موج در جماعت وبلاگنويس و اثرات بيروني آن بپردازم. موجي كه بسياري از حقايق را براي محمد درويش آشكار كرد و مرز بين آنهايي كه با چتر به دامنه‌ها مي‌روند براي دعاي باران، با آنهايي كه با كفش‌هاي پاشنه بلند يا موهاي ژل زده و فوكول كراوات اين مسير را طي مي‌كنند – يا مي‌خواهند نشان دهند كه طي مي‌كنند! – روشن كرد.
     در يك كلام بايد بگويم: وقتي ميزان عشق به محيط زيست و دغدغه‌هاي فراگيرش در بين علاقه‌مندان جدي اين حوزه در چنين حدي باشد، باور كنيد همين قدر هم كه از طبيعت ايران باقيمانده برايمان زياد است، زياد نيست؟
     به هر حال، در طول اين موج از آدم‌هايي ظاهراً دورتر به موضوع با چنان پژواك‌هاي شورآفريني روبرو شدم كه به همان اندازه برايم حيرت‌انگيز و نويدبخش و اميدآفرين بود كه وقتي سكوت و خموشي و بي‌تفاوتي و دلسردي برخي ديگر از دوستان ديروز طبيعت وطن را ديدم! البته نكته‌ي اميدبخش داستان آن است كه آن شور و شوق را اين غم و نااميدي نتوانست ناپديد سازد!
    درود بر ايرانياني كه عاشقانه براي دعاي باران همچنان به سوي دامنه‌ها روانند و با خود چتر مي‌برند البته!

درج نظر