تاریخچهی مطالعات ارزیابی بیابانزایی در ایران و جهان – 11
در بخش قبلی به فاجعهی آرال و تشدید روند بیابانزایی در آن منطقه اشاره شد. امّا نتايج يك پژوهش ديگر كه در منطقهاي واقع در شمال غرب كشور اردن و به وسيلهی Khreasal و همكاران(1998) به انجام رسيده است، نشان داد؛ برخلاف ناحيهی آرال كه سهم دو عامل فرسايش آبي و بادي در روند بيابانزايي منطقه، ناچيز ارزيابي شده بود، اصليترين عامل تخريب سرزمين و بيابانزايي در اين منطقه از اردن، فرسايش بادي و آبي است. قابل ذكر است كه مطالعهی مزبور، در شش نقطهی مختلف كشور با بارندگي، كاربري، ویژگیهاي پيكري و اقليم متفاوت به انجام رسيد.
در این میان، عباسآبادي هم در قالب دانشنامهی کارشناسی ارشد خود در سال 1378 کوشید تا با بررسي و ارزيابي كمّي جريان بيابان زايي در دشت آققلا، سهم هريك از عوامل بيابانزا را تعيين كند. وي نيز، برخلاف يافتههاي Karin و همكاران (1993) كه سهم فرايند ماندابي شدن را، در وقوع و تشديد جريان بيابانزايي ناچيز و كماثر ارزيابي كرده بودند، اعلام كرد كه عامل ماندابيشدن اراضي در اين منطقه، از نقش به مراتب تعيينكنندهتري در شكلگيري و تشديد فرايندهاي كاهندهی كارآيي سرزمين برخوردار است، كه البته عامل اخير، خود، سبب بروز و تشديد يكي ديگر از شاخصهاي اصلي بيابانزايي، يعني شورشدن اراضي ميشود. عباسآبادي همچنين از ميان عوامل طبيعي، نقش عامل پيكرشناسي زمين را از بقيه برجستهتر ديده و سرانجام در بين شاخصهاي انساني، بهرهبرداري بيرويه از منابع طبيعي، به ويژه چراي مفرط را، مهمترين عامل بيابانساز معرفي كرده است. مطابق اين تحقيق، حدود 3/73 درصد از سطح منطقه دچار بيابانزايي شديد و خيلي شديد است. گفتني است، روشي كه وي در تحقيق خويش از آن سود برد، در واقع تلفيقي است از سه روش فائو و يونپ(1984)، اختصاصي و مهاجري(1376) و احمدي (1369).
ادامه دارد ...