انتظاري كه از اقتصاد بومشناختي می رود ... - 6
آنچه نبايد ناديده گرفت، تأکيد بر اين واقعيت است که هرچند هم اقتصاد بومشناختی و هم اقتصاد کشاورزی و منابع طبيعی در شمار زيربخشهای اقتصاد محيطزيست طبقهبندی میشوند، امّا اقتصاد بومشناختی با اقتصاد محيط زيست يا اقتصاد کشاورزی و منابع طبيعی مترادف نيست (آسافو - آجايي، 2001). در فرهنگنامهي جدید وبستر، رسالت بومشناسی، به بررسی رابطهي بين موجودات زنده و محيط زيست محدود شده است (Webster، 1996). بنابراين، از اقتصاد بومشناختی انتظار میرود که با نحوهي انجام واکنش متقابل نظامهای اقتصادی و زيستمحيطی (يا بومشناختی) ارتباط پيدا کند. از آنجا که اقتصاد منابع طبيعی صرفاً با بهترين شيوهي استخراج منابع تجديدپذير و تجديدناپذير ارتباط پيدا میکند، میتوان تفاوت اين شيوهي اقتصادی را با اقتصاد بومشناسی در همين مسأله ديد، چرا که در اقتصاد بومشناختی، علاوه بر توجه به استخراج منابع، مسايل اجتماعی و اخلاقی نيز مدنظر قرار میگيرد. مثلاً در مورد يک جنگل، اقتصاد منابع طبيعی به بررسی نرخ برداشت بهينهي چوب، نرخهای بهره و قيمتها میپردازد؛ در حالی که در اقتصاد بومشناختی، نه تنها مسايل مربوط به نحوهي تأثيرگذاری استخراج بر حقوق نسلهای آينده مدّ نظر است که حقوق ساير اشکال درون بومسازگان هم مورد توجه خواهد بود.
برای همين است که ارزش محصولات توليدی که تا پيش از انتشار نخستين گزارش برآورد منطقی ثروت ملّی در سال 1995 توسط بانک جهانی، تعيين کنندهي اصلی ثروت به شمار میآمد، هم اکنون در بسياری از کشورها، اعم از شمال و جنوب، تنها 50 درصد ثروت را تشکيل می دهد (اُکانر ، 1999). نکتهي حايز اهميت در اين ميان که به ويژه در محاسبهي ارزشهای غير بازاری منابع طبيعی هم میتواند مؤثر باشد، آن است که اصولاً از شيوهي ارزشگذاری کالاها و خدمات توليدی بومسازگانها که در قالب پول است به عنوان مهمترين مانع در واردکردنِ کارکردهای بومشناختی در الگوهای اقتصادی ياد میکنند[1] (Barbier، 2003). راست آن است در حالی که از «قيمت» به عنوان وجه مشترک الگوهای اقتصادی ياد میشود (دال، 1999)، اغلب کالاها و خدمات بومسازگان در بازارها معامله نمیشوند و بنابراين در نظام اقتصاد سنتی ظاهراً از قيمتی هم برخوردار نيستند[2]. اين دريافت، يکی ديگر از دلايل رویآوردن به اقتصاد بومشناختی، يعنی کوشش برای ارزشگذاری اين گونه کالاها را نمايان میسازد.
امروزه آشکار شده که از طريق ارزشگذاری مناسب جنبههای غیرقابل تبادل منابعطبيعی يا آنچه که اصطلاحاً کالاهای زيستمحيطی غیربازاری مینامند، میتوان به دستاوردهای راهبردی و سياستیِ (خطمشی) قابل توجهی نايل شد و اصطلاحاً از «شکست بازار» ممانعت کرد؛ شکستی که پيامد بروز اشتباه در محاسبهي دقيق هزينهها يا منافع در قيمتهای بازار است. در واقع از آنجا که هزينهي اغلب خدماتی که کالاهای زيستمحيطی ارايه میدهند، در قيمتهای بازار به درستی انعکاس نيافته و اصولاً اغلب اين کالاها در بازار مبادله نمیشوند، در نتيجه يا قيمت کمی به آنها تعلّق میگيرد و يا اين که اصلاً قيمتگذاری نمیشوند و بدينترتيب بازار با شکست روبرو شده و پديدهي تخصيص ناکارآمد منابع، شتاب بيشتری به خود میگيرد؛ رخدادی که آشکارا در برابر آموزهي توسعهي پايدار قرار دارد ... و متأسفانه مصداقهاي فراواني از رخداد پرشمار آن در ايرانزمين قابل اشاره است.
[1] بحث در بارهي چگونگی تشکيل و تعيين قيمت، يعنی قانون ارزش از ديرينهترين، پيچيدهترين و دشوارترين جستارهای نظريهي اقتصادی است؛ آن چنان که مسألهي تعيين ارزش و چگونگی گذار از ارزش به قيمت را به صليبی که اقتصاددان بايد بر دوش بکشد، تشبيه کردهاند.
[2] اين دريافت در برنامهي شمارهي 12 اقدام ملّی حفاظت از تنوّع زيستی جمهوری اسلامی ايران نيز مورد تأکيد قرار گرفته و پيشنهاد رهنمودهايي برای تقويت همگرايي ملاحظات اقتصادی و زيستمحيطی در مديريت منابع تنوّع زيستی ملحوظ شده است.