این را دیگر نمیشود سانسور کرد! میشود؟
یک تیتر پر سروصدای این روزها، «سانسور رسمی آلودگی هوا» بود که در چندین سایت و روزنامه به تیتر یک بدل شد! با خود در حیرتم که مگر میشود چنین تصاویری را انکار و سانسور کرد؟!
دیروز داشتم از غربیترین نقطهی بزرگراه همت به سمت شرق میراندم که در مقطع آزادگان با این تصویر تأسفبار برای چندمین بار روبرو شدم. در حقیقت، کمتر روزی است که از آزادراه تهران کرج عبور کنم و شاهد به هوا رفتن چنین دودهای غلیظ و سیاهرنگی نباشم! آن هم در شهری که رسماً اعلام میشود بیش از سه میلیون از شهروندان بیگناهش مبتلا به آسم هستند؛ بیماری مهلکی که به گفتهی رییس انجمن آسم و آلرژی ایران، متهم شمار یک آن، آلودگی هوای تهران است. شهری که در شش ماه نخست سال جاری فقط شش روز هوای پاک داشت!
و من در شگفتم که چگونه هنوز در برابر جابجایی این پایتخت دوداندود تردید و مقاومت وجود دارد! و مرگ خاموش تهرانی ها را جدی نمی گیریم؟
مگر نه این است که خود اعلام میکنیم: طرح جامع كاهش آلودگي هواي تهران شكست خورد!
مگر نه این است که هشدار میدهیم: ميزان آلاينده سرطانزاي بنزن دستکم10 برابر حد مجاز است!
این داستان تکراری مدیریت آلودگی هوای تهران را تا کی و کجا میخواهیم ادامه دهیم؟
ما که حتا به دلیل باورهای قبیلهای و ملاحظات گروهی و صنفی خود، حاضریم وضعیت مترو تهران را به این خاک سیاه امروز برسانیم، دیگر چه ادعای رهبری جهان داریم؟ آیا فکر نمیکنید آنها که از بالا به ما مینگرند، دلشان درد میگیرد از بس که باید از شعارهای توخالی ما بخندند؟!
اگر به فکر ما نیستید؛ دست کم به فکر دل مردمانی باشید که سخنان شما را میشنوند!
به پرسش وحید عزیز برگردیم: آیا هوای پاک فقط رؤیای ماست؟!

به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.