شهيد ناصر پيروي

    دوباره مجبورم ادامه‌ي انتشار سلسله نوشتارهايي كه به مناسبت هفته‌ي منابع طبيعي تدارك ديده بودم را به تعويق اندازم! چرا كه ناسازه‌هاي (پارادوكس) مشهود زيستگاهم مجدداً و به سختي مرا آزار مي‌دهد!!
    چهاردهم اسفند ماه، يعني يك روز پيش از حضور رئيس جمهور در موسسه ی ما و دلجويي از همسر و فرزند شهيد مهندس ناصر پيروي، برخي روزنامه ها خبر مي‌دهند كه حكم قصاص يكي از دو متهم اصلي قتل فجيع آن جنگلبان جان بر كف كه پيشتر در حضور كارآگاهان آگاهي و قاضي دادگاه به ربودن و بريدن گردن وي با استفاده از تيغ موكت بري (و به رغم داشتن سلاح گرم)، اعتراف كرده بودند، توسط ديوان عالي كشور نقض شد! مساله ای که سبب شد تا همسر ناصر پيروي‌ در اعتراض‌ به‌ نقض‌ حكم‌ قصاص‌ يكي‌ از قاتلان‌ شوهرش‌، خواستار توجه‌ رئيس‌جمهور به‌ اين‌ پرونده‌ و رسيدگي‌ وي‌ شد. همان روزنامه‌ها اعلام مي‌كنند كه يكي از دو فرد ياد شده، سرهنگ پاسداري بوده است كه از او با عنوان «الف. نون» ياد مي‌كنند و به گفته‌ي همسرناصر پيروي، وي همان روز كه به قتل رسيد، براي پيگيري پرونده تخلف يكي از افراد خانواده سرهنگ ياد شده جلسه دادگاه هم داشت. جالب‌تر آنكه «الف .نون» در سال ۱۳۸۳ خود اقدام به تخريب ۵ كيلومتر سيم خاردار حصاركشي شده طرح جنگل‌كاري ماسال كرده بود و در آخرين درگيري خود با مرحوم پيروي قصد تصرف چند هكتار از جنگل‌هاي ماسال را داشت.
   در باره‌ي شهيد مهندس ناصر پيروي كه مدت ۴ سال رياست اداره‌ي منابع طبيعي ماسال در گيلان را عهده‌دار بود، همان بس كه بدانيد در طول ۲۴ سال سابقه‌ي خدمتي‌اش، بيشترين درگيري را با قاچاقچيان چوب و زمين‌خواران در منطقه‌ي ماسال داشت كه به گفته‌ي مديركل منابع طبيعي استان گيلان؛ برخي از آنها با سوءاستفاده از عنوان و موقعيت خود اقداماتي فراتر از قانون انجام مي‌دادند.
   اينها را گفتم تا زنهار دهم كه دلجويي رئيس جمهور در چه شرايطي صورت گرفته و وي در حالي به يكي از قضات شجاع دادگستري تقديرنامه داده است كه به گفته‌ي سخنگوي قوه‌ي قضائيه تنها در طول سه ماه نخست سال جاري، 16 قاضي متخلف از كار بركنار و 13 تن ديگر تعليق شده‌اند و درسال گذشته نيز 56 قاضي ديگر از دستگاه قضايي مملكت به دلايلي مشابه و تخلفاتي آشكار اخراج شدند.
   راستش قضيه آنقدر حيرت‌انگيز و آب گل‌آلود است كه روزنامه‌ي شهرداري تهران (همشهري) نيز در دفاع از قاليباف وارد ميدان شده و با به استهزا گرفتن آن گروه از طرفداران محيط زيست و مسئولين سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور كه دلشان به حال كشته شدن يك خرس قهوه‌اي، يا ماريتاي يوزپلنگ يا زخمي شدن گورخر آسيايي و اين اواخر قطع درختان جنگلي لويزان مي‌سوزد و مرثيه‌سرايي مي‌كنند! اين پرسش را مطرح مي‌سازد كه چرا اين دوستان! در برابر قتل فجيع چنين انسان‌هاي وارسته‌اي نظير ناصر پيروي، اسماعيل خانزاده، رشيد غفاري، غلامرضا جعفري و بهرام حنيفي كه به رغم فقر مالي در برابر انواع وسوسه‌ها، تطميع‌ها، تهديدها، پيشنهادها و سفارش‌ها تا پاي جان در برابر قاچاقچيان مقاومت كردند، سكوت كرده و به دفاع بر نمي‌خيزند؟! و آنگاه اين پرسش ظاهراً مقبول را طرح مي كند كه چرا آنچنان كه شهردار تهران را در قطع ۲هزار درخت براي احداث اتوبان محكوم، تقبيح و سرزنش كرديم، مجلس شوراي اسلامي را نيز براي وضع قوانين لازم در حمايت از جنگلبانان بي دفاع در برابر قاچاقچيان تا به دندان مسلح تحت فشار نمي‌گذاريم؟ (جالب اينكه رئيس مجلس شوراي اسلامي نيز اعتقاد دارد كه چون در ديگر موارد مشابه قطع درخت سكوت مي شده است بنابراين هدف جنجال سازي بوده است!!) و چرا قوه‌ي قضائيه را ملزم به شناسايي و محكوميت و قصاص جانيان و تاراجگران ثروت‌هاي ملي نمي‌كنيم و يا قصور متوليان عرصه‌هاي منابع طبيعي و محيط زيست را به رخ آنها نمي كشيم؟!
   اينها همه پرسش‌هاي حقي است، اصلاً خوب شد كه اين فشارها به قاليباف آمد تا او هم دست به افشاگري رقيب و منتقدان خود بزند، بلكه در اين ميان، طبيعت رنجور و نسل فرداي ما بهره‌اي ببرد. ما نيز قبول داريم كه آن جنگلبانان و محيطبانان جان بركف در شمار نادرترين و ناهمتاترين گونه‌هاي انساني بودند و هستند كه براي تضمين حيات روبه رشد فرزندان پاك نهاد اين بوم و بر، از بذل جان عزيز خود نيز فروگذار نكردند؛ امّا اينها نبايد دليل شود كه همان طور كه پيش‌تر نيز اشاره كردم، ديگر دلمان براي آب خوردن يك كبوتر يا  سيراب شدن يك سپيدار يا قطع چند هزار درخت در لويزان نسوزد و به درد نيايد. اصلاْ چرا نتوان هم در اندیشه قطع نابخردانه درختان بود و هم در سوگ حافظان مظلوم این درختان اشک ریخت؟! 
   فرازناي كلام آنكه تو را جان هر كس كه مي‌پرستيد اينقدر گروكشي نكنيد و فارغ از هر نوع ملاحظه‌ي بخشي به فكر نجات اين طبيعت آسيب‌ديده و حافظان واقعي‌اش باشيد و اين را در عمل نشان دهيد و نه صرفاً در ژست‌هاي سياسي و ژورناليستي و يا در برابر دوربين‌هاي تلويزيوني.

به خدا ديگر خسته شديم از اين همه شعار ...


يا حق