در ستایش تک درختان چنار درکه و مردمان پاکنهادش
ما شاخهی درخت خداییم
چون برگ و بار ماست ز یک ریشه و تبار
هریک تبر به دست چراییم؟
فریدون مشیری
کوهدرهی «درکه» را اگر نگویم که همهی ایرانیان، بی شک همهی تهرانیان و یا دستکم تمامی کوهنوردان میشناسند و بخشی از شیرینترین یا پرشورترین، سرخترین یا رنگینترین خاطراتشان را در این مسیر جادویی و طربانگیز و از لابلای زمزمهی کوهساران پلنگچال - جایی که هوش درختان را هنوز میشود شنید – گذراندهاند. افزون بر آن تقریباً اغلب نویسندگان و هنرمندان و سیاستمداران وطنی؛ از علیاکبر ولایتی تا مصطفی میرسلیم و هوشنگ مرادی کرمانی و علیرضا خمسه و حسین زمان و ... را میشود در این مسیر شناسایی کرد؛ مسیری که از هفت حوض تا دو راهی کارا، همه جور آدمی را میبینی؛ از کارا تا آزغالچال، قدیمیترها را میبینی؛ از آنجا تا پلنگچال، حرفهایها رو میبینی و از پلنگچال به بالا، تک و توک آدمهای ماجراجویی را میبینی که به دنبال یه جای پرت یا یه نشونه از یه جای بکر یا ایستادن بر بام تهران یا ... میگردند.
امّا در این یادداشت نمیخواهم به اون بالاها بپردازم! دوست دارم کف مسیر درکه یا همان ابتدای آن را بررسی کنم؛ جایی که سرعت ساخت و ساز در آن شتابان است؛ امّا به طرز غریبی احساس میشود که معماران میکوشند تا در این ساخت و سازها، کمترین آسیب هم به تک درختان کهنسال و مسیرهای تنگ و خیالانگیز کوچه پسکوچههایش وارد نیاید.
همین است که ستایشم را برمیانگیزد ... این که هنوز هستند آدمهایی که حاضرند به خاطر حفظ سبزینه و حرمت معماری کهن این محلهی رؤیایی، اندکی از منافع مادیشان را چشمپوشی کنند.
امید که بتوانیم با این رویکرد، کاری کنیم که درکه و سامانهی هوشربایش را به نسل آینده برسانیم؛ اگر یادمان بماند که زبالههایمان را این گونه رها نسازیم و حرمت خاطرهها را پاس داریم ...