چرا شیر ناصر کرمی باید مرا یاد شعر برتولت برشت بیاندازد؟!
واقعاً از کجا میداند این ناصر خان کرمی که حالا وقت خوابیدن نیست؟! شاید آن برادر! غذایش را خورده و اتفاقاً حالا نیاز به استراحت و خواب دارد. اصلاً شاید این برادر دیگه پیر شده باشد!
اما نه؛ ناصر حتماً چیزی را میداند که من و تو نمیدانیم! او احتمالاً پیچش مو را میبیند؛ در حالی که ما محو خود «مو» شدهایم و بس!
به هر حال هر چه باشد، سالها تجربهی دبیری صفحه اجتماعی همشهری را دارد، حواسش به محیط زیست هم هست، با کلوخ هم که میانهای ندارد ...
بنابراین، میشود حدس زد که برشت را میشناسد و زنهار نهفته از شعر اعتراضش را از خاطر نبرده است:
اول به سراغ یهودیها رفتند
من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانیها حمله بردند
من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آنگاه به لیبرالها فشار آوردند
من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیستها رسید
کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند
هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
امید که نهتنها این آقا شیره از خواب برخاسته و بیداری پیشه کند؛ بلکه دیوار هم – علاوه بر در – پیام ناصر را دریابد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد!
در آن صورت ایمان دارم که دیگر شاهد چنین ذبح دردناکی نخواهیم بود:
در همین حوالی!
- نابودی اکثریت به دست اقلیت!
- دیروز ناصر کرمی همه را شوکه کرد!