طغیان خس و خاشاک امروز ، نتیجه بیتوجهی به هشدار تاریخی دیروز!
گرد و غبار پدیدهای طبیعی است که تقریباً در تمامی مناطق جهان رخ میدهد. امّا هر چه میزان خشکی سرزمینی بیشتر باشد، انتظار داریم که بر شدت و دفعات این رخداد نیز افزوده شود. چنین است که حضور گرد و غبار در ایران زمین، به عنوان کشوری که 89.7 درصد از مساحتش در قلمرو سرزمینهای خشک (drylands) قرار دارد، امری کاملاً طبیعی به شمار میآید؛ واقعیتی که با مرور تاریخ مدون چندهزارسالهی تمدن ایرانی میتوان نشانههایی فراوان در تأیید آن بدست آورد. از همین رو، از دیرباز رهبران سیاسی و مذهبی این کشور به کارگزاران و مردم تحت امر خویش توصیه کردهاند: تا آنجا که میتوانند از برهنگی زمین کاسته و در حفظ پوشش سبز خاک بکوشند.
در همین ارتباط جملهای غرورانگیز از کوروش بزرگ در منشور پارسوماش وجود دارد که میگوید:
به فهم آب رسیدن و گندم را گرامی داشتن،
این آیین من است.
پس هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.
او که آب را بیالاید،
روان خویش را آلوده است.
در حقیقت افزون بر 2500 سال پیش، یکی از فرزندان فرزانهی این بوم و بر مقدس هشدار داده بود که با کاهش رنگ سبز سرزمین و ندیده گرفتن حرمت آب، ممکن است بر میزان خس و خاشاک و غبار افزوده شده و روان مردمان آلوده و بیمار گردد.
امروز هم در حقیقت، دانش نوع بشر چیز چندان بیشتری ندارد تا به این زنهار خردمندانهی هخامنشی بیافزاید.
آخرین مطالعات رسمی کشوری نشان میدهد که 20 میلیون هکتار از اراضی کشور (12 درصد) در معرض فرسایش بادی بوده و استعداد تولید غبار را دارند. نسبتی که در مقایسه با متوسط جهانی آن بیش از 6 برابر را نشان میدهد. از این مساحت: 7/12 میلیون هکتار منطقه برداشت، 9/1 میلیون هکتار منطقه حمل و 06/5 میلیون هکتار منطقه رسوب هستند. افزون بر آن، 6.4 ميليون هكتار اراضی تحت تهدید فرسايش بادي است كه از اين ميزان :2.1 ميليون هكتار شرايط بحراني درجه يك (زياد)، 2.2 ميليون هكتار شرايط بحراني درجه دو (متوسط) و 2.1 ميليون هكتار شرايط بحراني درجه سه (كم) را دارد و درمجموع، 178 نقطه در محدودهی 82 شهرستان و 17 استان همواره در معرض این پدیدهی شوم قرار دارند.
اما چرا این بار مسأله چنین بحرانی شده و تهرانیها هم مجبور به توقف کسب و کار و فعالیت روزانهی خویش شدهاند؟
راست آن است که پاسخ این پرسش چندان دشوار نیست، هرچند عملی کردن آن البته میتواند به مراتب دشوارتر باشد!
ما باید چند کار انجام میدادیم که هنوز انجام ندادهایم. چند کار هم نباید انجام میدادیم، که متأسفانه انجام داده و همچنان – در برخی موارد - بر انجامش اصرار داریم. چند کار هم همسایههای عزیز ما باید انجام میدادند که البته آنها هم مثل ما، اغلب وارونه انجام دادهاند.
نخست آن که ما باید تاکنون و به پشتوانهی بیش از نیم قرن فعالیت در حوزهی مهار بیابانزایی و تثبیت شنهای روان، نهتنها تمامی کانونهای تولید رسوب کشور را شناسایی میکردیم، بلکه کار تثبیت زیستشناختی (بیولوژیک) آنها را هم به پایان میبردیم. در حالی که هنوز بیش از نیمی از کانونهای فعال کشور به دلیل عدم تخصیص اعتبار و برخی نارساییهای مدیریتی و فنی دیگر تثبیت نشده و در شرایط ناپایدار قرار دارند.
دوم آن که شوربختانه در چیدمان رشد صنعتی و کشاورزی خود، همواره این ملاحظات محیط زیستی بودهاند که ذبح شدهاند. به عنوان مثال، نگاه کنید به روند خشکیدکی شتابناک اراضی پایاب اغلب سدهای بزرگ مخزنی کشور؛ از دشت مسیله در پایین دست سد 15 خرداد گرفته تا دریاچه بختگان و تالاب طشک و کم جان در پایاب سدهای سیوند و درودزن و ملاصدرا و تالاب گاوخونی در پایاب سد زاینده رود و وضعیت اسفبار دریاچه ارومیه که به جز رودخانه باراندوز، بر روی همهی رودخانههای منتهی به دریاچه سد زده شده، بدون آن که الزامی عملی برای تأمین حقآبهی رودخانهها و تالابها در پاییندست دیده شده باشد. بنابراین، ما به دست خود داریم بر گسترهی مناطق تولید رسوب و آسیبپذیر در برابر فرسایش بادی میافزاییم.
و در نهایت، باید به عملکرد سهلانگارانهی کشورهای همسایه هم نگریست. به ویژه از زمانی که حکومت صدام حسین در دههی پایانی قرن بیستم تصمیم به انحراف آب دجله و فرات گرفت و با زدن کانالی موسوم به کانال صدام، کوشید تا هم ضریب امنیتی مناطق مرزی خود را در برابر سپاهیان ایران افزایش دهد و هم آب لازم را برای توسعهی کشاورزی در شمال بصره تأمین کند. غافل از اینکه با این کار عملاً تالاب بینالمللی و ارزشمند هورالعظیم از حیات تهی شده و به تلی از ماسه و نمک بدل شد (تالابی که 500 هزار هکتار اراضی منطقه را از اقلیم مرطوب خود متأثر میکرد). کاری که طرف ایرانی هم با زدن سد کرخه و کاهش حقآبهی ورودی به هورالهویزه تشدید کرد. برخی نمونهبرداریها که از گرد و غبار یا ریزگردهای موجود در آسمان تهران انجام شده، نشان میدهد که منشأ گروهی از این ریزگردها از تالاب خشکیدهی هورالعظیم و کشتزارهای فرسودهی بینالنهرین سرچشمه گرفته است.
بنابراین، در مجموع اگر میخواهیم حرکتی پایدار و اصولی را به سامان رسانده و تعداد رخداد چنین حوادث تلخی را در آسمان وطن کاهش دهیم؛ باید افزون بر عزمی کشوری، کوشید تا با ارادهای فرامنطقهای، پنج کشور ایران، عراق، کویت، عربستان و امارات متحده عربی بر گرد پیمانی جمع شوند که هدفش تثبیت زیستشناختی مناطق ناپایدار در هر یک از کشورهای یادشده باشد. به این ترتیب، محیط زیست میتواند به عاملی برای اتحاد و مشارکت و همراهی کشورهای یادشده که اغلب با هم مشکلاتی داشته و دارند، بدل شده و از شدت کدورتها بکاهد. به دیگر سخن، چالش توفانهای گرد و غبار را میتوان به فرصتی برای افزایش امنیت و صلح بدل کرد، اگر بدانیم که چگونه باید برای حکومت بر طبیعت از قوانین آن پیروی کرد؟
مؤخره:
- این یادداشت، در صفحه نخست شماره امروز روزنامه اعتماد ملّی منتشر شده است.