پشتوانهي امنيتي طبيعت ستيزان از كجا آمده است؟!
چرا در مملكت ما امنيت و مقام اغلب طبيعت ستيزان، بالاتر و والاتر از طبيعت دوستان است؟
چرا يك مسئول به خودش جرأت ميدهد كه به راحتي از قتل عام فلهاي درختان دفاع كند؟
چرا محيط زيست رنجور و شكننده و در عين حال ارزشمند و ناهمتاي ايران زمين تا اين درجه مظلوم و بيدفاع است؟
چرا آنان كه همواره در پي مچ گيري نقض يكي از اصول قانون اساسي هستند، نقض آشكار اصل پنجاهم همين قانون را پيوسته از ياد ميبرند؟!
و هزاران چراي ديگر ...
دوستان من!
ارزش تجاري طبيعت ناهمتاي كشور عزيزي كه در آن زيست ميكنيم، 33 تريليون دلار برآورد شده است (Alonso، 2001)؛ برآوردی که موقعيت ممتاز ايران را آشكارتر ميسازد؛ چرا كه بركامهي دارابودنِ تنها 32/0 درصد از مساحت كرهي زمين، بر مبناي گزارش سال 1993 بانك جهاني، حدود 7 درصد از كل ذخاير طبيعي جهان در همين آب و خاك نهفته است. به بياني ديگر، ايرانيان وارثِ سرزميني هستند كه ارزش متوسط هر هكتارِ آن، حدود 22 برابر ميانگين جهاني است؛ سرزميني كه مواهب كمنظير آن، نه فقط به نسل امروز و نه حتا به آيندگانِ اين بوم و بر، كه متعلق به نوع بشر و ميراثي جهاني است. راستي! آيا ما مجازيم كه اينگونه فرمان به تارج اين زيستبوم ناهمتا بدهيم؟
يادمان باشد، يكي از بنيانيترين و در عينحال مشهورترين اصول در حوزهي محيطزيست، قانوني است كه از آن با عنوان: «تأثير پروانه»، ياد ميكنند؛ اصلي كه مضمونش چنين است: «جهاني كه در آن زيست ميكنيم، چنان كوچك و به هم وابسته است كه اگر يك پروانه، بالهاي خود را در جنگلهاي آمازون به هم زند، ممكن است طوفان مهيبي در آن سوي كرهي زمين رخ دهدCross)، 2001) .»
بر بنياد چنين هشدارها و افزايش شتابانِ آگاهیهاي عمومی از فجايع انسانساز است که بسياری از صاحبان انديشه و رأی در سراسر جهان معتقدند: محيطزيست میرود تا به يکی از بنيادیترين مؤلفههای تأثيرگذار در تبيين سياستهای کلان جهانی بدل شود؛ مؤلفهای که نهتنها هماکنون نيز بسياری از مؤلفههای ديگر را تحتالشعاع قرار داده است (Barbier، 2003)، بلکه میتوان با جرأت ادعا کرد: «هيچ تحوّل يا انقلاب سياسي، اجتماعي و اقتصادي در سدهي اخير نتوانسته است، همپای تحوّلات زيستمحيطي بر رفتار و بينش انسانها تأثير گذارد[1] (McCormic، 1995)». با اين وجود و به رغم کسب چنين توفيقات و تحوّلات مثبتی، اقتصادمحوری یا محیطزیستمحوری، در بسياری از کشورهای جنوب از جمله ايران، هنوز چالشی بزرگ در بين سیاستمداران و برنامهریزان محسوب میشود، چرا که تحقق محوریت محیطزیست در فرایند سیاستگزاری، علاوه بر سرمایه، دانش و تجربهي کافی، نیاز به ظرفيتسازی فرهنگی و نيز منابع اطلاعاتی قوی و بهنگام دارد که در شرایط کنونی امکان دسترسی به آنها برای بسیاری از شهروندان اين كشورها که از قضا اغلب آنها در شمار بزرگترین صاحبان منابع طبیعی تجدیدپذیر در سطح جهان محسوب میشوند، به آسانی ميسر نيست. جالب است بدانيم كه اسکار کورِر (Oskar Kurer) بر اين گمان پاي ميفشارد که بخشی از دلايل تداوم و ايستايي اين چالش زيست محيطي در نزد رهبران كشورهاي جنوب، ريشه در نوعی کلاينتليسم (Clientalism) سياسي (که از مشخصههای بارز آن جناحگرايي، باندبازی و فساد اداری است) دارد (Kurer، 1996).
این در حالی است که امروزه در بيشترِ کشورهای شمال، با تکيه بر نظريهای موسوم به: «نظريه وحدت طلبانهي ارتباط به مثابه بومشناسی[2]»، بحث بر سر دستیابی به نوع پيشرفتهای از اقتصاد زیستمحیطی، موسوم به اقتصاد بومشناختی در جریان است (مخدوم، 1382)[3].
خوانندگان عزيز اين تارنما!
بار ديگر از شما ميخواهم كه چنانچه شما نيز به عملكرد نابخردانهي شهرداري تهران در قلع و قمع درختان ارزشمند پارك جنگلي لويزان اعتراض داريد، با خواندن متن اين اعتراضیه، آن را امضا فرماييد.
به اميد آنكه ديگر هيچ مسئولي به خود اجازه ندهد تا مسايل زيست محيطي در كشور را به هيبت كاذب برژنف[4] تشبيه كند.
[1] گروهی حتّی پا را از اين هم فراتر نهاده و شاخص يک جامعة فرا صنعتی ( (Post- industrial را با طرح يکی از عجيبترين فرضيههای زمان ما، يعنی: «محيط زيست عبارت است از برقراري ارتباط» پيگيری میکنند (Mowlana، 1994).
[2] Unitary theory of communication as ecology"": اين نظريه در پی اثبات يا توضيح مجموعه پيوندهايي است که ميان انسان و ديگر ابعاد زندگی او در حوزة اقتصاد، اجتماع ، سياست و فناوری با محيطزيست وجود دارد و نخستين بار توسط ويلين در سال 1990 مطرح شده است (Mowlana، 1994).
[3] دوستاني كه مراجع معرفي شده در اين پست را طلب ميكنند، لطفاً اطلاع دهند.
[4] اشاره به مصاحبه روزنامه همشهري با تركان، وزير سابق راه و ترابري.