درویشی که من می شناسم، کشکولش خالی نیست!
يادبرگي نرم و روان از حسن روحيپور به دستم رسيده كه حالم را دگرگون كرده و مسئوليتم را در برابر مخاطبان اين تارنماي مجازي دوچندان ساخته است.
روحيپور، دانش آموختهي دانشگاه گريفيث استراليا در رشته دكتراي فرسايش و حفاظت خاك و يكي از همكاران نزديك پروفسور حسين قديري است. افزون بر اين، دورههاي تخصصي فراواني را در مؤسسات بينالمللي معتبري چون دانشگاه نيو ساوت ولز، مركز علوم و تكنولوژي چين و ... در حوزههاي مرتبط با آبشناسي سطحي و شگردهاي زيستشناختي (بيولوژيك) مهار بيابانزايي گذرانده و خود نيز به عنوان مدرس دانشگاه و پژوهشگر منابع طبيعي سابقهي تدريس طولاني در مراكز علمي درون و برون كشوري دارد.
حسن روحيپور هم اكنون با بيش از 35 سال خدمت صادقانه با مرتبه دانشياري در بخش تحقيقات بيابان مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع كشور خدمت ميكند و يكي از اعضاي كليدي كميتهي ملّي فرسايش و رسوب جمهوري اسلامي ايران نيز هست.
اين ها را گفتم تا يادآور شوم كه چقدر برايم اهميت و ارزش دارد تا از ديد نزديكترين همكاراني كه حدود دو دهه از زندگيم را در كنارشان به تلمذ پرداختهام، اين گونه به نظر ميرسم.
به حسن روحيپور عزيز هم ميگويم: نهايت تلاشم را خواهم كرد تا همچنان كشكول ناپيداي من بتواند خاليهاي ذهنتان را پركند.
و البته اين اميدواري را براي خويش محفوظ ميدارم كه روزي شاهد گشايش خانهي مجازي حسن روحيپور عزيز در دنياي سبز وبلاگستان فارسي هم باشيم.
اينك توجه خوانندگان عزيز مهار بيابانزايي را به نامهي پرمهر ايشان كه به مناسبت 4 سالگي وبلاگ مهار بيابانزايي نوشتهاند، جلب ميكنم و باز هم از ديگر همرهاني كه همچنان نظرات پرمحبت خود را به سويم روان كرده و ميكنند، سپاسگزارم و به تدريج آنها را منتشر خواهم كرد.
پاس حرمت اين دوستيها و همدليها، انرژي مثبت و بياماني است كه درويش ميگيرد تا كمتر بخوابد و بيشتر براي شما و دل روشن طبيعت وطن بنويسد ...
درويش عزيز:
این حقیر همیشه بیش از آن که بنویسد، میاندیشد که چه بنویسد و بعد معلوم میشود که چند ساعتی غور و تفکر كرده، ولی سرانجام کلمات فقط در حد یک سیاههي نیمه صفحهای در برابر ديدگانش رژه میروند! بگذریم ...
حال میخواهم در بارهي درویش و وب لاگش فیالبداهه به نگارم تا از قید تفکر و تقید رها شوم و درویش بیکشکول (من همیشه در محاورهي حضوری و یا تلفنی، ابتدا از درویش میپرسم: کشکولت کجاست!؟ یا او را درویش بی کشکول صدا میزنم) را آنچنان که دیدهام و میبینم توصیف کنم.
داستان کشکول مرا همیشه به یاد کودکیام در شهر بسیار کوچک زادگاهم - بهبهان – میاندازد که در واپسینهای غروب که خورشید در پس کوههای بلند شهرمان سر فرو میبرد و جایش را به تاریکیها میسپرد، دراویش با محاسنی بلند که گاهی با ریشی دوشاخه همراه بود با کشکولهای چوبی خوشرنگی نوای یا علی سر میدادند و کوچهها را در تمامی شهر در مینوردیدند. نواهایشان با کشکول خالی آغاز میشد و آخرهای شب که از بازیهای کودکانه به منزل بر میگشتیم، گاهی صدای چند سکهای را که از رهگذاران گرفته بودند، کشکول چوبیشان را کوک کرده بود ... اما همیشه خالی بود.
ولي درویشی که من می شناسم، کشکولش خالی نبود. از همان اوان نیز که شناختمش نیز کشکولش پر بود. پر بود از احساسی که بازتابی از نواهای غمانگیز و گاهاٌ دلانگیز سرزمینش بود. اول بار که با او آشنا شدم، جوانکی یافتم با قدی میانه لاغراندام، خوش برخورد و موهایی نه چندان کم و یک دوستی پایدار در حوزهي افکار روشنفکرانه. و حال میبینمش با سری نسبتاٌ طاس و محاسني تقريباً سفيد و قوارهای که تناسبش از اندوهی که بر محیط زیست سرزمینش وارد شده در هم ریخته است … اما همچنان سر زنده، شاد و کشکولی پر از همه چیز از نواهای دلانگیز پرندگان سرزمینمان گرفته تا نوای رودخانههای خاموش و آه سفید شورهزارهای کویر این مرز وبوم.
هر موج کوچگی از دریا و هر اتفاق سادهای در زندگی روزهمره، کافی است تا بازتابش را در نوشتههای درویش لمس کنی و بنیشینی و ساعتها به آن بیاندیشی.
خواندن نوشتهها چقدر آسان است؛ اما هیچ فکر کردهاید که برای نوشتن هر سطرش چقدر باید تأمل شود و ساعتها اندیشید؟ تصور کنید در پس چهار سال نوشتن، آن هم در حوزهای که همچون بوم سازگانش حساسیتبرانگیز است؛ چقدر ميتواند دشوار و نفسگير باشد ...
درویش!
همان گونه که گفتم کشکولت مانند کشکول دراویش کودکی من خالی نیست. شما امروز با کشکول نوشتههایت خالیهای ذهن مرا در بزرگسالی با پیامها و اندیشههای پرامید برای سرزمینمان پر کردهاید. پایدار باشید.
حسن روحی پور
مؤخره:
آخرين يادداشت دكتر حسن روحيپور را با عنوان: «تاخت و تاز ماسهها در طبيعت» ميتوانيد در شماره امروز روزنامه همشهري بخوانيد.
در همين باره:
- دعوتی عام به بهانهی چهارسالگی تارنمای مهار بیابانزایی!