خودروي گروه در كوير حوض سلطان به دام افتاد!

 

در ادامه­ي ارزشيابي طرح‌هاي تحقيقاتي، هفته‌ي گذشته مهمان مردمان سخت­كوش حوضه‌ي آبخيز حوض سلطان قم بوديم. جايي كه قرار بود به پرسمان  14 طرح پژوهشي مركز تحقيقات منابع طبيعي استان قم بپردازيم؛ 14 طرحي كه در طول 9 ماه سپري شده از سال تنها دو ميليون تومان اعتبار به آنها اختصاص داده شده بود[1]! امّا عجيب‌تر آنكه اغلب طرح‌ها به حدود 90 درصد از اهداف پيش‌بيني شده‌ي خود دست يافته بودند. واقعيتي كه نشان مي‌هد هنوز مي‌توان رگه‌‌هايي از عشق را در محيط‌هاي پژوهشي حس كرد.

 

                        آقاي حيدر ولي زاده با محاسن سپيدش در كنار قفس هاي آزمايشي طرح پژوهشي خويش مشخص است.

 

از جمله بايد به تلاش اين مرد [2] اشاره كرد كه از ديار آذربايجان غربي خودش را به كوير مركزي ايران رسانده تا با كمترين امكانات ممكن شيوه‌ي مبارزه‌ي زيست‌شناختي (بيولوژيك) عليه‌ي ملخ كوهان‌دار[3]  تاغ - يعني يكي از آفت‌هاي عمده‌اي كه همه ساله در اغلب استان‌هاي كشور، از جمله اصفهان (كاشان، اردستان[4])، قم، خراسان (كاشمر[5]، بجنورد،) و يزد (نائين[6]) خسارات زيادي به مزارع كشاورزي و عرصه­هاي طبيعي وارد مي‌آورد – را در عرصه‌اي به نام «حسين‌آباد ميش مست» بيازمايد.

 

            سيماي كنوني دشت حسين آباد ميش مست!

               آیا در این دشت دیگر مجالی برای مستی میش ها باقی مانده است؟!

 

حسين‌آباد ميش مست با 19375 هكتار وسعت، همان طور كه از نامش مي‌توان حدس زد، چراگاهي است ... يا بهتر است گفته شود: چراگاهي بوده است كه به دليل وفور گونه‌هاي گياهي خوش‌ خوراك در مراتع‌اش، گوسفندان هميشه از علوفه‌ي كافي برخوردار بوده و به اصطلاح ميش‌ها «مست» مي‌كرده‌اند! امّا همان طور كه در اين تصوير ملاحظه مي‌كنيد، حالا زمان مستي موش‌ها فرا رسيده و از مستي ميش‌ها ديگر خبري نيست!

 

      لانه هاي موش!

                                    شواهدی بر مستی موشها!

 

                  

                  از مستي ميش هاتا مستي موش ها

 

 

آري، اينك يكي از كانون‌هاي اصلي فرسايش بادي و ناهمواري‌هاي ماسه‌اي فعال استان كه مسبب ترسيب سالانه‌ي بيش از 500 متر مكعب غبار بر روي شهر قم نيز شده است[7]، همين حسين‌آباد ميش مست[8] و سد پانزده خرداد[9] است، كه قرار بود آب شرب مردم قم را تأمين كند، امّا نه‌تنها در تأمين آب شور مردم هم درماند، بلكه دشت مسيله (با 41250 هكتار وسعت) را نيز كه زماني يكي از زيستگاه‌هاي ارزشمند گياهي و جانوري كشور بود و حتا در شمار شكارگاه‌هاي سلطنتي محسوب مي‌شد، به يكي ديگر از كانون‌هاي عمده‌ي فرسايش بادي استان مبدل ساخت.  

 

 

        دماوند سربرآورده از آلودگي هاي تهران!

                                    چشم انداز جنوبی تهران (۲۸ آذر ماه) خط آلودگی و قله دماوند بر فراز آن

 

خوانندگان عزيز اين صفحه!

دلم مي‌خواهد هر جا كه هستيد، چه در ايران يا خارج از كشور، براي حراست و پاسداري از طبيعت ارزشمندي كه در آن زيست مي‌كنيد و مي‌كنيم، حساس باشيد و نگذاريد به بهانه‌‌ها و مصلحت‌سنجي‌هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي شاهد تخريب بيشتر زيست‌بوم و تشديد ناپايداري زندگي براي فرزندان‌تان باشيد. بيابان‌زايي، بحراني است كه شتابان دارد نفس سرزمين‌هاي حاصلخيز و طبيعت ناهمتاي ما را مي‌گيرد؛ كافي است بدانيم بنا به اعلام مراجع رسمي، هم‌اكنون حدود يكصد ميليون هكتار از اراضي كشور (بيش از 60 درصد) در شرايط ناپايدار (در حال كاهش توان توليد) به سر برده، كه 95 ميليون هكتار آن در معرض انواع فرسايش‌هاي آبي و بادي قرار دارد[10]. پوشش‌هاي جنگلي كه در روزگاراني نه چندان دور، محدوده‌ي قابل ملاحظه‌اي از كشور را در برگرفته بودند، هم‌اينك با شتابي فزاينده، دچار پس‌رفت شده، به طوري كه در يك مقطع 30 ساله (1370-1340)، حدود 6 ميليون هكتار از عرصه‌ي آنها كاهش يافته و به 12 ميليون هكتار رسيده است. در همان حال، بيش از 55 درصد جنگل‌هاي غرب و 95 درصد جنگل‌هاي ارس شمال خراسان از بين رفته است. بدين‌ترتيب، سهم سرانه‌ي هر ايراني از جنگل به 2/0 هكتار هم نخواهد رسيد كه اين رقم كمتر از يک چهارمِ مقداری است که هر شهروندِ زمينی بايد از آن برخوردار باشد[11]. فاجعه هنگامي ابعاد واقعي خود را نشان مي‌دهد كه بدانيم، چنانچه رشد جمعيت كشور را 2 درصد فرض کنيم، آنگاه تا کمتر از 8 سال ديگر، 96 ميليون ايراني از ايران حق حيات مطالبه خواهند كرد. غله‌ي مورد نياز اين جمعيت (به ازاي مصرف سرانه‌ي 140 كيلوگرم در سال) به حدود 44/13 ميليون تن بالغ خواهد شد. در حالي كه بخش كشاورزي تنها توان پاسخگويي به نياز غذايي 50 ميليون نفر از جمعيت كشور را دارد.

 

                      شوري زايي، يكي ديگر از شناسه هاي آشكار بيابان زايي در اين بوم و بر است

 

همه‌ي اين موارد شاهداني بر شيوع بيماري مرگ زمين در كشور است. از طرفي، ديمزارهاي متروكه به نوبه‌ي خويش، بر دامنه‌ي برهنگي زمين افزوده و عقوبت ديگر بيابان‌زايي كه همانا افزايش شمار و حجم سيلاب‌هاي ويرانگر باشد را نمايان مي‌كنند. در طول دهه‌هاي گذشته تعداد رخداد سيل از 191 مورد در مقطع 40-1331 به 1007 مورد در مقطع 70-1361 افزايش يافته است، كه رشدي بيش از 427 درصد را نشان مي‌دهد. خسارات اين حجم عظيم سيل نيز در همان مقاطع با 414 درصد افزايش از حدود 6/133 ميليارد ريال به 7/686 ميليارد ريال بالغ شده و دست آخر اينكه شتاب تخريب اراضي كشاورزي ناشي از سيلاب‌ها، از همه بيشتر فزوني گرفته، به طوري كه از 9065 هكتار در مقطع 1340-1331 به 149217 هكتار در مقطع 70-1361 ، يعني 1546 درصد افزايش، رسيده است. نگران‌كننده‌تر آنكه در طول دهه‌ي هفتاد هم نه تنها از شتاب اين روند تخريبي كاسته نشده، بلكه به مراتب بر دامنه و ابعاد آن افزوده شده است. آمار مربوط به تلفات اراضي كشاورزي ناشي از رخداد سيل در سال 1375 نشان مي‌دهد كه 723150 هكتار (385 درصد بيشتر از دهه‌ي 70-1361) از اراضي مذكور نابود شده‌اند.

 

                  افزايش مشهود رخداد سيل در شمال كشور، نشان دهنده ي چيست؟!

 

و اين عوارض تنها سهم ناچيزي از وخامت شرايط ناشي از اثرات ويرانگر فرآيند پنهان بيابان‌زايي را در اين سرزمين آشكار مي‌سازد؛ منفي بودن تراز 67 درصد آبخوان‌هاي كشور، از ديگر عوارض مشهود بيابان‌زايي به حساب مي‌آيد. نشست زمين نيز، يكي ديگر از اين شناسه‌ها و نمودي بر كمبود آب و اُفت سفره­های آب زيرزمينی است. تنها در مناطق كرمان، رفسنجان، سيرجان و زرند، در اثر برداشت بي‌رويه از سفره­هاي آب زيرزميني و اُفت سطح آب که مقدار آن را در سطح استان 86 سانتي‌متر در سال اعلام کرده­اند، به طور متوسط سالي 10 سانتي‌متر زمين نشست مي­كند؛ در دشت مشهد اين رقم 20 سانتي‌متر گزارش شده است (ترحمي، 1376). اُفت سالانه‌ي سطح آب نيز در اين دشت، 8/1 متر و در دشت يزد يك متر گزارش شده است كه در واقع گواه ديگري بر علّت نشست زمين در اين مناطق به شمار مي‌روند. امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست؛ اگر مي‌شنويم در طول 20 سال گذشته (75-1355)، بيش از 65 درصد روستاهاي استان يزد، از سكنه خالي شده و از مجموع 3344 روستاي منطقه، 2193 روستا به حراج رفته است؛ اگر حدود هزار گونه از مجموع 1720 گونه‌ي بومی گياهی کشور، در معرض انقراض و نابودی اعلام شده و 450 گونه‌ي آن ديگر وجود خارجی هم ندارد؛ 

 

               سيل ها هر روز ويرانگرتر و خروشان تر مي شوند، در حالي كه بايد نعمت باشند و نه نقمت!

 

اگر در طول 25 سال 1375-1350، از 209 رشته كاريز آبدار دشت مشهد، با 7/62 درصد كاهش، تنها 78 رشته باقيمانده است؛ اگر شمارِ کانون‌های فرسايش بادی طی يک دوره‌ي 30 ساله (79-1350) از 22 به بيش از 40 کانون افزايش يافته است؛ اگر در شهر كاشان در طول 22 سال، سطح اراضي كشاورزي با 7/32 درصد كاهش، از 43583 هكتار به 29324 هكتار رسيده است؛ اگر فرآيندهاي تخريبي، درياچه‌ي هامون را در معرض نيستي كامل قرار داده­اند؛ اگر ناباورانه از زبان مسئولين می­شنويم: « نيمي از 15 هزار نقطه‌ي زيست‌جمعيتي كشور در طول 20 سال گذشته(79-1360)  از سكنه خالي شده‌ است[12] اگر درمی­يابيم که 20 درصد از توليد سالانه‌ي خويش را تنها در اثر فرسايش خاک از دست می­دهيم؛ اگر براي نخستين بار در استان آذربايجان غربي هم صحبت از تثبيت ناهمواري‌هاي ماسه‌اي شده و آثار فرسايش بادی در استان‌های قزوين و همدان نيز مشاهده می­شود و سرانجام اگر مي‌بينيم كه زماني براي مستي ميش‌ها جاي خود را به هنگامه‌ي مستي موش‌ها داده است؛ نبايد تصور كنيم، بلايي يكباره نازل شده؛ چه، «بيابان‌زايي» خود مهيب‌ترين بلاي ناپيداي آبادبوم‌هاست.

 

             خط آلودگي در چشم انداز جنوبي ورود به تهران!

                                بيداد آلودگي در تهران! يكي ديگر از شناسه هاي آشكار بيابان زايي

 

دوستان عزيز من!

آيا زمان آن فرا نرسيده تا با درك واقعي خطر چنين شناسه­های زنهاردهنده­ای، شور و تپندگی، انگيزندگی و افروزندگی لازم در پيكر بي‌رمقِ نهضت‌های غيردولتی و نهادهای رسمی مهارکننده‌ي بيابان­زايی دميده شود؟ آيا جوشش چنين پيام‌های کاونده و کوبنده­ای، نخواهد توانست راه خويش را به ژرفای جانِ مخاطبينِ تصميم­ساز و تصميم­گيرش باز کند؟ چه خبری از اين دردناک­تر و برانگيزانده­تر که بشنويم: تنها تلفات انسانی سيل‌های شمال کشور در طول يک سال از مرز 500 نفر گذر کرده است[13]، آنهم هنگامی که می دانيم يک بوم­سازگان جنگلی اين توان را دارد که تا 97 درصد از ريزش‌های آسمانی را در خود جذب کرده و به درون خاک هدايت کند؟!    

 

           اعضاي گروه اعزامي در ساحل غربي حوض سلطان قم؛ از راست به چپ: دكتر طبايي، نگارنده، مهندس انصاري و دكتر عسكري

 



[1] در كوير ميقان نيز وضعيت بهتر نبود و براي 18 طرح، تنها سه ميليون تومان اعتبار اختصاص يافته بود.

[2] آقاي مهندس حيدر ولي زاده.

[3] Dericorys albidula

[7] كافي است بدانيم كه به دليل همين شرايط محيطي نامساعد، اخيراً طرح تعويض خشت‌هاي طلاي گنبد مطهر حضرت معصومه (ع) با اعتباري بالغ بر 30 ميليارد ريال به اجرا درآمد و بيش از 10 تن مس نورد شده خالص ‌به قطر 5/1 ميلي‌متر و 240 كيلوگرم طلاي خالص 24 عيار مورد استفاده قرار گرفت (http://rasanews.com/More_News.asp?id=4291).

[9] http://database.irandoc.ac.ir/scripts/wxis.exe?a=01:03:40

  http://database.irandoc.ac.ir/scripts/wxis.exe?a=01:15:37

 [10] كميته‌ي ملّي توسعه‌ي پايدار

۱۱ خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا)، مورخ 9/6/ 1378 به نقل از وزير وقت جهاد سازندگی.

۱۲ سيد‌علي روح‌الامين، معاون عمران و صنايع روستايي وزارت جهاد كشاورزي (همشهري، ش 2524 مورخ 14/7/1380، ص 11). پيش‌تر نيز، غلامرضا انصاري،‌رئيس سازمان بهزيستي كشور، خبر داده بود: « در طول پنج دهه‌ي گذشته، بيش از 55 هزار آبادي از سكنه خالي شده‌ است (همشهري، ش 2342 مورخ 27/11/79، ص 14).» اين در حالي است كه تعداد كل روستاهاي كشور در حال حاضر را بين 60 تا 65 هزار اعلام مي‌كنند. 

۱۳ ايران (1380)، ش 1881، ص 1.