مهندس حجتی

آقای حجتی! شما دیگر چرا؟!

روزنامه­های دهم آبان 1384 پایتخت، خبری را منتشر کردند که مطابق معمول در بین دیگر هیاهوهای سیاسی و ورزشی کشور، از توجهی که سزاوار آن بود، برخوردار نشد. خبر این بود: محمود حجتی وزیر سابق جهاد كشاورزی به عنوان نماینده­ی بنیاد مستضعفان در آزادراه تهران- شمال منصوب شد و از این به بعد مدیر اجرایی این پروژه محسوب می­شود[1].

 

           

 

به دیگر سخن، فردی که تا پیش از این در رأس وزراتخانه­ای قرار داشت که خطيرترين وظيفه­ی قانونی­اش همانا حفظ، احيا، توسعه و بهره‎برداري از مـنابع طـبيعي و بـرقراري تـعادل بوم­شناختی و پايدار در عرصه‎هاي آب، خاك، جنگل و مرتع كشور ذکر شده است. اینک باید به تحقق پروژه­ای کمک کند که آشکارا در تقابل با آموزه­ی حفظ تعادل بوم­شناختی و حراست از جلوه­های ناب طبیعی کشور قرار دارد!

 

                                  

 

به واقع و با همه­ی احترامی که برای شخصیت محمود حجتی قائلم، باید به تلخی اعتراف کنم که این بدترین انتخاب ممکن از سوی فردی می­توانست باشد که دست­کم 8 سال متولّی یکی از عالی­ترین و متنفذ­ترین نهاد­های مسئول پایداری بوم­شناختی سرزمین بود! فردی که حالا قرار است بالاترین مجری اجرا­کننده­ی پروژه­ای باشد که به اعتراف دوست و دشمن، یکی از بحث­برانگیز­ترین و مجادله­خیزترین رخداد­های زیست­محیطی ایران به شمار می­آید.

فقط کافی است اشاره کنم که نام این پروژه برابر است با یادآوری انبوهى از نگرانى‌ها ‌و دغدغه‌های ‌زیست­محیطى در طول یک دهه­ی گذشته براى حفاظت از ارزش­هاى ناهمتا و یگانه­ی البرز مرکزى و جنگل­هاى بکر و دیرینه­ی این منطقه[2]؛ جنگل­هایی که آخرین بازمانده­ی عصر یخبندان در سراسر گیتی محسوب شده و بی­گمان در شمار ارزشمندترین میراث­های طبیعی کره­ی زمین قرار دارند.

به یاد داریم زمانی که پیشنهاد ادامه­ی طرح تله­کابین توچال تا دریاچه­ی ولشت مطرح شد، مشاورین طرف قرارداد ارزیابی­کننده به دو دلیل آن را غیر عملی دانستند؛ نخستین دلیلشان آن بود در صورتی این طرح اقتصادی خواهد بود که روزانه دست­کم 30 هزارنفر به وسیله­ی آن جابجا شوند (و نه فقط روزهای تعطیل!) و دوّمین و مهمترین دلیل آن بود که به فرض آنکه چنین استقبالی از طرح صورت پذیرد، مشکل اصلی این است که بوم­سازگان (اکوسیستم) دریاچه گنجایش پذیرش بیشتر از 150 بوم­گرد (گردشگر) در شبانه­روز را ندارد و در صورت فشار بیشتر بر آن با چنان استرسی روبرو خواهد شد که تمامی جذابیت­های دیداری و طبیعی خود را از دست داده و به محلی نامیمون از انواع زباله و آلودگی­های شنیداری و دیداری تبدیل خواهد شد.

 

                               

 

پرسش اصلی این است که آیا زیست­بوم آسیب­پذیر و به شدّت شکننده­ی نوار باریک ساحل شمالی ما، مگر همین الآن به راحتی نفس می­کشد؟! مگر نمی­بینیم ترافیک­های طولانی حاکم بر شهرهای شمالی کشور را، به ویژه در روزهای آخر هفته و تعطیلات؟ چگونه و با چه استدلالی در اندیشه­ی افزایش حجم تردد به این نوار ساحلی رنجور برآمده­ایم؟!! کشور پهناورِ ما پر است از جاذبه­های خیره­کننده­ی طبیعی، به نحوی که در شمار 8 کشور نخست جهان از این منظر قرار داریم؛ چرا با اعمالی آمایشی پایدار و پراکنشی مطلوب کاری نکنیم تا هم عملاً نشان دهیم که همه­ی ایران سرای من است و هم فشار وارد به سرزمین را در کمینه­ی خویش مهار کنیم؟  

 

                                 

 

به خدا دیگر بس است! آیا هیچ می­دانیم بر طبق گزارش­های رسمی بالغ بر نيم ميليون سلاح مجاز و يک ميليون سلاح غيرمجاز، حيات وحش کشور را در حال حاضر نشانه گرفته که با توجه به افزايش سهميه­ی فشنگ برای هر تفنگ شکاری تا ۵۰۰ عدد در سال­های اخير، در خوش بينانه­ترين حالت ممکن، می­توان اظهار داشت که حداقل ۵۰۰ ميليون گلوله حيات وحش کشور را هدف قرار گرفته است که اگر فقط یک درصد آنها هم به هدف اصابت کند در نهايت هر سال حدود 5 ميليون جانور اعم از پستاندار و پرنده و... از جمعيت وحوش کشور کاسته می­شود که شواهد موجود در زيستگاه­ها و آمارهای جسته و گريخته برخی متخصصان و کارشناسان اين مدعا را به اثبات رسانده است[3].

در چنین شرایطی نباید از تازه­ترین گزارش دانشگاه کلمبیا تعجب کنیم که چرا کشور ايران از بین 146 کشور مورد بررسی از نظر شاخص­های پايداری محيط زيست با قرار گرفتن در انتهای جداول جهانی، رتبه­ی ۱۳۲ را به خود اختصاص داده است! یعنی ۲۸ پله سقوط نسبت به سال 2002 [4].

 

                     

 

فرجام سخن:

همیشه در این اندیشه بودم و هستم که چرا ما، آنی نیستیم که باید باشیم؟! چرا دولتمردان متعهد و دلسوز ما نمی­توانند حتّا همپای دیگر دولتمردان بیگانه، که بی­گمان از تعهد و دلسوزی کمتری هم برخوردار هستند، برای میهن و مردم خود مفید واقع شوند؟ آنها که همیشه سر کار هستند و دایم از پنج صبح تا نیمه­های شب مجبور به شرکت در نشست­ها و جلسات گوناگون هستند و به دشواری حتا فرزندانشان را بجا می­آورند؛ پس چرا آخر امر، عاقبتمان این می­شود که هستیم؟!

شاید یک دلیلش همین باشد که اغلب دولتمردان و مدیران ارشد و میانی ما، ممکن است عمیقاً به اهداف سازمانی که در صدر آن قرار گرفته­اند، ایمان ندارند و برای همین است که به راحتی و به وفور شاهد چنین جابجایی­های پارادوکس­گونه­ای هستیم[5].

 

 



[2] به نظر می‏رسد این پروژه به رغم آنکه تاکنون فقط 5 درصد پیشرفت کاری داشته است، اثرات سوء زیست­محیطی آن پایان­ناپذیر باشد؛ به نحوی که اخیراً رییس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور (یعنی سازمانی که در رأس آن فردی قرار می­گیرد که با انتخاب مستقیم شخص وزیر جهاد کشاورزی تعیین شده و مقام معاونت وی را در حوزه­ی منابع طبیعی کشور برعهده دارد)، از واگذاری غیرقانونی عرصه‌های ‌جنگلی کلاردشت به شرکت سازنده­ی آزاد­راه تهران- شمال در دولت قبلی خبر داد. خداکرم جلالی با اشاره به اینکه براساس مصوبه­ی دولت در سال گذشته برای تأمین اعتبار مورد نیاز ساخت آزادراه تهران- شمال، یک هزار و 100 هکتار جنگل بکر در منطقه­ی کلاردشت به شرکت سازنده­ی این آزادراه واگذار شده است، با دلخوری می‏افزاید: شرکت سازنده آزادراه تهران- شمال با انجام ساخت و ساز و فروش این عرصه‌ها ‌خسارت زیادی به جنگل‌های ‌این منطقه وارد کرده است. از سوی دیگر، «حسن پيراسته» مدير كل محيط‌زيست استان تهران نیز روند پيشروي آزادراه تهران- ‌شمال را، حتّا در منطقه­ی شهرستانک مغاير با ارزيابي‌هاي زيست‌محيطي می­داند.

[3] کاهش تعداد وحوش پارک ملّی گلستان از ۱۶ هزار و ۵۰۰ رأس به دو هزار رأس، در بختگان از ۱۴ هزار رأس به ۵۶ رأس، در بيستون از ۱۲ هزار رأس به زير ۱۰۰ رأس، تنها جزيی از اين آمار تکان­دهنده است. و شوربختانه آنکه از ۷۶۰۰ آهو در موته اصفهان، ۹ هزار رأس آهو قوشه دامغان و ۱۲ هزار رأس کل و بز و قوچ و ميش خوش ييلاق شاهرود و هزاران رأس آهوی گردنه­ی آهوان در سمنان امروز ديگر چيزی باقی نمانده است!

[4] در اين جدول که ۱۴۶ کشور جهان از نظر وضعيت زيست محيطی، اجتماعی و اقتصادی مورد ارزيابی قرار گرفته­اند؛ فنلاند، نروژ، اروگوئه، سوئد، ايسلند و کانادا به ترتيب در جايگاه اول تا ششم جهان قرار گرفتند و ايران تنها با کسب ۸/۳۹ امتياز بعد از کشورهايی همچون آنگولا، بورکينافاسو، ويتنام، ليبی، چاد و... در مقام ۱۳۲ جهان جا خوش کرده است.

[5] درست مانند آن می­ماند که مدیرکل محیط طبیعی و تالاب­های سازمان حفاظت محیط زیست را به تولیت دفتر سدهای بزرگ وزارت نیرو بگماریم! یا حتا از آن بدتر، وزیر خارجه­ی خود را با وزیر خارجه­ی کشور صهیونیستی اسرائیل مبادله كنيم و آب هم از آب تکان نخورد!!